او می رفت و

او می رفت و
در من قاصدکی بود
که رویایش را
به باد می سپرد

#امیرعلی_قربانی




#عکس_نوشته👌
دیدگاه ها (۱)

دست خیال را گرفتهبه خیابان میرومسنگین قدم میزنمگاهی به خستگی...

اه ای زوال دردبه دور رفته از مرگبه خواب کدامین گناه اسوده ای...

او دزد خندهای من استبعد از اوائینه دیگر لبخند ندارد #امیر...

به وقت غزلدر موهایشرهی قلم میزد ودر چشمانش فروغ میخندیدبی گم...

تو رویایش را ببافاتفاقش خود به خود می اُفتد!…🤍شبتون پر از رو...

🌱🍒به من گوش کنمن همان آهنگ قدیمی هستم که هر روز در گوش تو دو...

یارم می رود مرا تنها می ماندابروی کج اش به ماه نو می ماندیک ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط