❤ دِل نِــوشْــتِہ❤ :
❤ دِل نِــوشْــتِہ❤ :
جای قلب در سینه ام میسوزد...
و نفس در ته دالان گلو قصد رفت و آمد ندارد...
همه دارند میروند... همه
من اما نمیدانم این ریسمان ها چیست که دست و پایم را بسته... هی سنگ می افتد جلوی پایم و لنگ لنگانم میکند....
کاش کسی بود که درد دلم را برایش میگفتم...
میگفتم انگار آقاجان دوستم ندارد..
انگار جا برایم در آن همه سرزمین نیست..
انگار لایق خواندن دورکعت نماز زیارت در کنار شش گوشه اش نیستم...
ای کاش کسی بود که درکنارش دست از دهن دلم برمیداشتم و دلم های های کنان هوار میکشید که ای اااااقااااا جاااان از گناهانم چشم بگیر و بطلب...
بخدا قسم این دله لامروت این دل که بحساب شما دل نیست میمیرد اربعین حرم نباشد...
اصلا بیا جانم را بگیر و یک کربلا بده...
....
راستش این همه تغییر در یک سال بخواهی فکرش را بکنی عادلانه نبود.. عادلانه نبود که تو را بشناسم و تو از من رو بگیری...
عادلانه نبود که عشق تو همانند شمع بسوزاندم و چاره ای جز بله قربان گوی قسمت نداشته باشم...
یکی میگفت تو چه انتظاری داری کسانی هستند که بیست و چند سال در آرزوی کربلا موی سپید کرده اند و چه حسرت ها که نکشیده اند .....
اما من میگویم هرکس از دیار تو سهم خودش را دارد... سهم دارد بشیند یک گوشه ی بین الحرمین و درد های دلش را بگوید.. حداقل سهم دارد از آن همه جفت چشم که خیره به بارگاه تواند یک جفتش مال او باشد.... بخدا همه سهم دارند....
آقا جان ....
این دل دیگر دل نیست.. کعبه ایست که هرروز طواف عشق میکند و عشق از سر و رویش می بارد...
.....شب ها که جای خود دارد ... دیگر روز ها هم کم طاقتم...
بطلب که اربعین حرم باشم...
#دخترافتاب #😞
جای قلب در سینه ام میسوزد...
و نفس در ته دالان گلو قصد رفت و آمد ندارد...
همه دارند میروند... همه
من اما نمیدانم این ریسمان ها چیست که دست و پایم را بسته... هی سنگ می افتد جلوی پایم و لنگ لنگانم میکند....
کاش کسی بود که درد دلم را برایش میگفتم...
میگفتم انگار آقاجان دوستم ندارد..
انگار جا برایم در آن همه سرزمین نیست..
انگار لایق خواندن دورکعت نماز زیارت در کنار شش گوشه اش نیستم...
ای کاش کسی بود که درکنارش دست از دهن دلم برمیداشتم و دلم های های کنان هوار میکشید که ای اااااقااااا جاااان از گناهانم چشم بگیر و بطلب...
بخدا قسم این دله لامروت این دل که بحساب شما دل نیست میمیرد اربعین حرم نباشد...
اصلا بیا جانم را بگیر و یک کربلا بده...
....
راستش این همه تغییر در یک سال بخواهی فکرش را بکنی عادلانه نبود.. عادلانه نبود که تو را بشناسم و تو از من رو بگیری...
عادلانه نبود که عشق تو همانند شمع بسوزاندم و چاره ای جز بله قربان گوی قسمت نداشته باشم...
یکی میگفت تو چه انتظاری داری کسانی هستند که بیست و چند سال در آرزوی کربلا موی سپید کرده اند و چه حسرت ها که نکشیده اند .....
اما من میگویم هرکس از دیار تو سهم خودش را دارد... سهم دارد بشیند یک گوشه ی بین الحرمین و درد های دلش را بگوید.. حداقل سهم دارد از آن همه جفت چشم که خیره به بارگاه تواند یک جفتش مال او باشد.... بخدا همه سهم دارند....
آقا جان ....
این دل دیگر دل نیست.. کعبه ایست که هرروز طواف عشق میکند و عشق از سر و رویش می بارد...
.....شب ها که جای خود دارد ... دیگر روز ها هم کم طاقتم...
بطلب که اربعین حرم باشم...
#دخترافتاب #😞
۲.۱k
۰۷ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.