راستی دل من را دیدی ....انرا گم کرده ام

دل من عادت داشت،که بماند یک جا !!
به کجا ؟؟ معلوم است !!
به در خانه ی تو ...
دل من عادت داشت، که بماند آنجا
پشت یک پرده ی توری
که تو هرروز آن را به کناری بزنی
دل من ساکن دیوار و دری
که تو هرروز از آن می گذری
دل من ساکن دستان تو بود ...
دل من گوشه ی یک باغچه بود
که هرروز به آن می نگری ...
راستی ! دل من را دیدی ؟!
آن را گم کردم ...!

👤مهدی اخوان ثالث
دیدگاه ها (۳)

سعی کنیم همیشه

لحظات را دریابیددد

ما آدمِ رها کردنیم

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ۲۵

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط