در این شهر

در این شهر
هیچکس
درد هم را نمی فهمد
بجز دو پیر مردی که در پارک
ساعت ها روی نیمکت
سکوت می کنند...
دیدگاه ها (۵)

رها این کلبه را از غم کنم باز لبالب کتری از زمزم کنم باز تو...

امروز خاطراتت را سوزاندم اما!بوی خوش هیزمش بیقرارم کرداتفاق ...

ای کاشنبودنت را همبا خودت برده بودی...#عباس_گلکار

بگذار بگویند مغرور استبگذار بگویند چشم به نگاهِ هیچکس نمی دو...

🌱🍒این شعرا را برایت به یادگار می گذارم        دلی نوجوان را ...

کجا می روی.......

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط