و بعد از مدتها بالخره رمان گذاشته شد:) پارت ۲۳حمایت یادتون نره:)
من مرگ را به جان خود خریدم:)
پارت۲۳
قرار شد فردا صبح مرخص شم. ارشد و پارمیس رفتن. پارمیس گفت فردا که مرخص شدی میام میبینمت. امیر بیرون بود. بعد از چند دقیقه اومد
+مامان عسلم چطوره؟
_عالیه :)
+همیشه عالی باشه
و بعد بوسه ای روی پیشونیم زد.
_امیر
+جانم
_کی میخوای بیای خاستگاریم؟
+بعد از اینکه حالت خوب شد
ذوق زده شدم. اومدم بلند شم که قفسه سینم درد گرفت
_اخخخ
+الهی فدات شم ذوق کردی. بنده مادر عسلمو سالم میخوام. به کشتنش ندی
_چشم
+چشمت بی بلا
_امیر
+جانم
_من خیلی دوست دارم
+من عاشقتم :)نظرت چیه پس فردا که کنسرت داریم تو و پارمیس و ارشد بیاین؟
_مشکلی ندارم. باید از اونا هم بپرسی
+اونا هم اوکی دادن.
با شنیدن اسم کنسرت یاد پارمیس و رهام افتادم چه شبی بشه اون شب. ارشد دست تو دست پارمیس. رهام ببینتشون. امیدوارم بلایی سر کسی نیاد. امیرم که رو پارمیس حساسه ارشد هم رو من.باید به امیر میگفتم شاید هم میدونست
_امیر
+جانم
_میخوای یه چیزی بهت بگم ولی عصبانی نشو باشه؟
+باش
_ببین.رهام همون دوستت هست پارمیس رو دوست داشت دقیقا زمانی به پارمیس گفت که پارمیس عاشق ارشد شده بود و باهم رفته بودن شمال. من میترسم شب کنسرت اتفاقی بیوفته.
+نه پارمیس نه رهام چیزی بهم نگفتن ولی نه من نمیزارم اتفاقی بیوفته
_مرسی جانانم
امیر اومد و بوسه ای روی گردنم کاشت.
امیر :
وقتی هلیا بهم گفت تعجب کردم. رهام یا پارمیس هیچی بهم نگفته بودن. حتی یه کلمه حرف نزده بودن بهم ولی خب منکه نمیزارم اتفاقی بیوفته. صدردصد جلوی اتفاق رو میگیرم. باید با پارمیس صحبت میکردم. اصلا نکنه دست باندپیچی شده رهام و مسافرت یهوییش برای همین بود. دقیقا همون روز بود که بهم زنگ زد. پس برای همین چنین اتفاقی افتاده بود و عشق رهام یه طرفه بود. از یک طرف برای رهام ناراحت بودم و از یه طرف باید مراقب پارمیس میبودم. زنگ زدم به پارمیس
+سلام امیر
_سلام قربونت شم. خوبی؟
+مگه میشه صدای جنابعالی رو بشنوم ولی خوب نباشم.
_الهی فدات شم. باید باهات صحبت کنم
+درمورد
_رهام
چند لحظه مکث کرد
+من به خودشم گفتم نمیخوامش
_میدونم فدات شم . بیا پارک کنار بیمارستان. ارشد رو بیار پیش هلیا بمونه
+باش.
ادامه دارد...
پارت۲۳
قرار شد فردا صبح مرخص شم. ارشد و پارمیس رفتن. پارمیس گفت فردا که مرخص شدی میام میبینمت. امیر بیرون بود. بعد از چند دقیقه اومد
+مامان عسلم چطوره؟
_عالیه :)
+همیشه عالی باشه
و بعد بوسه ای روی پیشونیم زد.
_امیر
+جانم
_کی میخوای بیای خاستگاریم؟
+بعد از اینکه حالت خوب شد
ذوق زده شدم. اومدم بلند شم که قفسه سینم درد گرفت
_اخخخ
+الهی فدات شم ذوق کردی. بنده مادر عسلمو سالم میخوام. به کشتنش ندی
_چشم
+چشمت بی بلا
_امیر
+جانم
_من خیلی دوست دارم
+من عاشقتم :)نظرت چیه پس فردا که کنسرت داریم تو و پارمیس و ارشد بیاین؟
_مشکلی ندارم. باید از اونا هم بپرسی
+اونا هم اوکی دادن.
با شنیدن اسم کنسرت یاد پارمیس و رهام افتادم چه شبی بشه اون شب. ارشد دست تو دست پارمیس. رهام ببینتشون. امیدوارم بلایی سر کسی نیاد. امیرم که رو پارمیس حساسه ارشد هم رو من.باید به امیر میگفتم شاید هم میدونست
_امیر
+جانم
_میخوای یه چیزی بهت بگم ولی عصبانی نشو باشه؟
+باش
_ببین.رهام همون دوستت هست پارمیس رو دوست داشت دقیقا زمانی به پارمیس گفت که پارمیس عاشق ارشد شده بود و باهم رفته بودن شمال. من میترسم شب کنسرت اتفاقی بیوفته.
+نه پارمیس نه رهام چیزی بهم نگفتن ولی نه من نمیزارم اتفاقی بیوفته
_مرسی جانانم
امیر اومد و بوسه ای روی گردنم کاشت.
امیر :
وقتی هلیا بهم گفت تعجب کردم. رهام یا پارمیس هیچی بهم نگفته بودن. حتی یه کلمه حرف نزده بودن بهم ولی خب منکه نمیزارم اتفاقی بیوفته. صدردصد جلوی اتفاق رو میگیرم. باید با پارمیس صحبت میکردم. اصلا نکنه دست باندپیچی شده رهام و مسافرت یهوییش برای همین بود. دقیقا همون روز بود که بهم زنگ زد. پس برای همین چنین اتفاقی افتاده بود و عشق رهام یه طرفه بود. از یک طرف برای رهام ناراحت بودم و از یه طرف باید مراقب پارمیس میبودم. زنگ زدم به پارمیس
+سلام امیر
_سلام قربونت شم. خوبی؟
+مگه میشه صدای جنابعالی رو بشنوم ولی خوب نباشم.
_الهی فدات شم. باید باهات صحبت کنم
+درمورد
_رهام
چند لحظه مکث کرد
+من به خودشم گفتم نمیخوامش
_میدونم فدات شم . بیا پارک کنار بیمارستان. ارشد رو بیار پیش هلیا بمونه
+باش.
ادامه دارد...
۲.۹k
۲۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.