پارت 21
(2 ساعت بعد)
همه گیج بودیم که الا باید چیکار کنیم دقیقا...... بومگیو بیدار شده شده بود و تهیون برده بودش تا صورتش رو بشوره...... قرار بود تهیون جوری که بومگیو اتفاقی براش نیوفته بهش بگه..... ولی من میترسیدم..... به تهیون اعتماد دارم..... ولی بومگیو بچه ی حساس هست.... ممکنه هر اتفاقی براش بیوفته..... کای نشسته بود کنارم پرستار ها هنوز پیش سوبین بودن و وضعیتش رو چک میکردن.... بهمون گفته بودن میتونیم وقتی به هوش اومد ببینیمش...... ولی چطور میتونستیم با دید قبلی بهش نگاه کنیم..... آیا این همون سوبینی بود که همیشه میشناختیمش؟ دیگه میتونیم بدون بعض و ترس از دست دادنش بهش نگاه کنیم؟چه جوری میتونم بدون اون زندگی کنم...... من... میخواستم بعد از کنسرت فردا بهش بگم که دوستش دارم.... ولی الان حتی نمیتونم بدون بغض بهش نگاه کنم... اگه از دستش بدیم چی؟
اگه دیگه چشم هاشو باز نکنه چی؟
همه گیج بودیم که الا باید چیکار کنیم دقیقا...... بومگیو بیدار شده شده بود و تهیون برده بودش تا صورتش رو بشوره...... قرار بود تهیون جوری که بومگیو اتفاقی براش نیوفته بهش بگه..... ولی من میترسیدم..... به تهیون اعتماد دارم..... ولی بومگیو بچه ی حساس هست.... ممکنه هر اتفاقی براش بیوفته..... کای نشسته بود کنارم پرستار ها هنوز پیش سوبین بودن و وضعیتش رو چک میکردن.... بهمون گفته بودن میتونیم وقتی به هوش اومد ببینیمش...... ولی چطور میتونستیم با دید قبلی بهش نگاه کنیم..... آیا این همون سوبینی بود که همیشه میشناختیمش؟ دیگه میتونیم بدون بعض و ترس از دست دادنش بهش نگاه کنیم؟چه جوری میتونم بدون اون زندگی کنم...... من... میخواستم بعد از کنسرت فردا بهش بگم که دوستش دارم.... ولی الان حتی نمیتونم بدون بغض بهش نگاه کنم... اگه از دستش بدیم چی؟
اگه دیگه چشم هاشو باز نکنه چی؟
- ۳.۹k
- ۰۱ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط