تو را دارم و از هیچچیز غمم نیست از صفر که هیچ از منهای

تو را دارم و از هیچ‌چیز غمم نیست. از صفر که هیچ، از منهای بی‌نهایت شروع خواهم کرد و از هیچ‌چیز نمی‌ترسم. من در آستانه‌ی مرگی مأیوس، در آستانه‌ی "عزیمتی نابهنگام" تو را یافتم؛ وقتی تو به من رسیدی من شکست مطلق بودم، من مرده بودم. پس حالا دیگر از چه چیز بترسم؟
#احمد_شاملو
دیدگاه ها (۱)

آرزو کنیم حال همه خوب باشدخیابان, پر باشد از عابران سر خوشی ...

تومتفاوت ترین مرد جهانیهرچند خیلی معمولی باشیبا خنده های عاد...

گاه می‌اندیشمخبر مرگ مرا با تو چه‌کس می‌گوید؟آن‌زمان که خبر ...

کاش چون برگِ خزان رقصِ مرانیمه شب "ماه" تماشا می کرددر دلِ ب...

پارت ۳۸خانم وکیل همینطور که ترسیده بودم یدفعه تویه بغل ینفر ...

عشق غیر منتظره پارت18

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط