راستش را بخواهی آمدم

راستش را بخواهی، آمدم!
هر شب، نه یک بار، نه دو بار
به تعدادِ تمام شب هایِ بعد از نبودنت!
آمدم...
و هر بار این شک به جانم می افتاد
نیستی یا خودت را به نبودن زده ای؟!
اما اینبار صبح که چشم باز کردی،
پشتِ دربِ خیالَت را بخوان..
برایت تا بی نهایت نوشته ام..
جانم، آمدم، به اندازه‌یِ
تمامِ دقایقی که داشتَمَت..
نبودی اما!!!
دیدگاه ها (۱)

شکست ها و نگرانی هایت را رها کنخاطراتت را، نمیگویم دور بریز،...

به من نزدیک شوتا در کنار تو دست بر جهان بسایم خورشید را ببین...

این روزها سبکِ درک کردن ها آدمها متفاوت استآدم هایی که تظاهر...

دوست داشتنت نه خیالِ...نه آرزو..!تنها، قصه ی درازییه که پایا...

.💠سه شنبه ، ۱۶ اردی‌بهشت ۱۴۰۴ ، خواب بودم ، یک خواب خیلی عمی...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط