دخترایلجباز پسرایمغرور

#دخترای_لجباز ✌ پسرای_مغرور 💪
پارت بیستم .

آخجوون پ امروز بود تولدم ؟ چرا خودم یادم نبود ؟ بابا بیخی فعلا کادوهارو بچسب !
با کلی شوق و ذوق دستامو بهم زدم و گفتم : خب خب کادو هارو بیارید وسط !
دینا : خاک بر سرت ک ع همون بچگی فقط دنبال کادو بودی ! بیا این کادو منه .
ی جعبه کوچیک گذاشت جلوم بازش کردم. توش ی لیوان خوشمل بود . برا اینکه دینارو اذیت کنم گفت : ی لیوان ؟ من ک یدونه دارم ! خیلی خصیصی !
دینا با یکم مکث شمرده شمرده توضیح داد : خب..من اونروز میخواستم آب بخورم...بعد لیوان خودم نبود...لیوان تورو برداشتم و...شیکست !
لیوان منو شیکوندی ؟؟؟؟ نشونت میدممم !
حمله کردم سمت دینا ک مریم گرفتم . داد زدم : اونو مامان بزرگم آورده بود !
دینا : ببخشید . میدونم چقدر دوسش داشتی .
یه آه بلند کشیدم و رفتم رو مبل نشستم . مریم گفت : حالا اینو ببین !
بعد ی چیزی ک شبیه ی کتاب گنده بسته بندی شده بود رو داد دستم . گفتم : مریم تو ک خسیس تری ! ی کتاب ؟
مریم : بازش کن الکی زر بیخود نزن .
رومینا : باشه بابا..
بعد باز کردمش . ی آلبوم بود ک عکس ما سه تا روش بود . باز کردمش . عکسایی ک از کلاس سوم تا اون موقع گرفته بودیم بود . هر صفحه اش ی خاطره بود . یه عکسو ک دیدم خندم گرفت و هار هار خندیدم . تو عکسه من کیکو تولد دینارو فرو کرده بودم تو صورتش و در حال خندیدن بودم و ع اونور مریم پاچیده بود ع خنده ! آخیی انگار همین دیروز بود ! ی عکس دیگه بود مریم رو تخت طاق باز خوابیده بود و موهاش تو دهنش بود و من و دینا قل تختش مسخره بازی در میاوردیم .عکس بقلیش هم عکس من بود ک داشتم ع عصبانیت منفجر میشدم چون دینا لباس نویی ک واسه عید خریده بودمو پوشیده بود و داشت با مریم رقص تانگو میرفت !
هممنون هرکدوم ع عکسارو میدیدم هار هار میخندیدیم . آخی مریم دمت گرم خیلی کادو باحالی دادی ! تو این عکسارو ع کجا کش رفتی ؟
رومینا : ایول بابا مریم بالاخره تو عمرت یه کار درست انجام دادی !
مریم : خوشم میاد تعریف کردنتم مث آدم نی .
دینا : ای بابا ول کنید بیاین بریم کیک بخوریم .
پارسا : چیچیو کیک بخوریم . مگه کادو ها تموم شد ؟
مریم با حالت تفکری گفت : وا مگه تموم نشده .
پارسا : البته ک نه !
بعد ی جعبه قرمز خوشمل گذاشت رو میز .
با تعجب گفتم : این...برا منه ؟
پارسا : آره . بازش کن .
بازش کردم . توش ی گوشی مدل بالا بود ! هورااا گوشی !
دوست داشتم برم شالاپ شالاپ ماچش کنم ولی خو جلو سورن و متین ضایع بود ! واسه همین ابراز احساساتمو گذاشتم برا بعد .
با ذوق گفتم : آخجون ! مرسییی !
بعد رو کردم ب سورن و متین و با لحن طلبکاری گفتم : کادو شماها کو ؟
اون دوتا با تعجب همو نگاه کردن . پارسا خندید و روبه اونا گفت : خب...تنبیهتون اینه ک غذا ببرینمون بیرون!
من و مریم و دینا یه صدا گفتیم : آره !
دیدگاه ها (۵)

#ოムrყムო 💕

من ی جا دیگه شرکت کردم لایک هفتادم رو زدم شد اونی ک ازش متنف...

#دخترای_لجباز 🎈 پسرای_مغرور 🎉 پارت نوزدهم .وقتی از خونه اوم...

#دخترای_لجباز 🌠 پسرای مغرور ⚡ پارت هجدهم .پارسا : خواهش میک...

پارت ۱۰آلیا. خب عکس ها آماده شددینا. اوکی بده به من اوم خیلی...

پارت ۹۲ فیک ازدواج مافیایی

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۲۴

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط