★هایبرید شیطون من★
★هایبرید شیطون من★
پارت ۴۲...
جونگکوک از شدت هیجان و سر خوردگی نفس نفس میزد احساس میکرد تموم چشاش داره پر اشک میشه با تمام وجود داشت از خودش و چیزی که هست متنفر میشد. انصاف نبود به عنوان یه حیوون خونگی به دنیا بیاد و یه آدم بارها و بارها ردش میکرد.
پشت دستشو روی چشمای پراز اشکش کشید و سرشو انداخت پایین.
×ردم کردی درسته...؟
بینیشو بالا کشید و دستای لرزونشو به چشماش رسوند نمیتونست از گریه کردن دست برداره.
_لعنت بهت لعنت بهت جونگکوک!
با شنیدن زمزمه تهیونگ با چشای خیس سرشو بالا گرفت اما بلافاصله صورتش توی دستای مردونه پسر روبه روش چفت شد و لباش درگیر لبای شخص روبروش شد.
دستاشو روی شونه های تهیونگ جا داد و چند ثانیه مبهوت پلک زد و هنوز نمیتونست هضمش کنه تا اینکه دست تهیونگ روی کمرش رفت و به تن خودش نزدیکش کرد اون موقع بالاخره پلکاش روی هم افتاد و دستاشو مشتاق دور گردن تهیونگ حلقه کرد و لباشو آروم از هم فاصله داد تا تهیونگ بوسشونو عمیق تر کنه...
تهیونگ دستاشو دور کمر هایبرید روبروش محکم تر کرد و زبونشو توی دهنش هول داد تا بتونه تمام دهنشو مزه مزه کنه ، زبونشو آروم روی زبون جونگکوکی کشید که توی بغلش شروع به وول خوردن کرده بود و جونگکوک محکم زبون تهیونگو با لبخند کجی مک زد.
دستای ظریفش آروم راهشونو به سمت سی*نه عضله ای تهیونگ طی کردن و همینکه به پایین تنه رسیدن تهیونگ همینطوری که لباشو به بازی گرفته بود مک محکمی به لب پایینش زد و لبشو بالا کشید و دستای جونگکوکو محکم چسبید و لباشو ازش گرفت جفتشون نفس نفس میزدن و تهیونگ حس میکرد هرلحظه ممکنه از درد پایین تنش دیوونه بشه!
به صورت جونگکوک و چشمایی خمار و براقش خبره شد و روی لباش زمزمه کرد:
_اذیت میشی...
ادامه دارد...
پارت بعدیش اسماته بیاید پی بگیرید یا اگه شد تو کامنتا میزارم فسقلیا😆😁
پارت ۴۲...
جونگکوک از شدت هیجان و سر خوردگی نفس نفس میزد احساس میکرد تموم چشاش داره پر اشک میشه با تمام وجود داشت از خودش و چیزی که هست متنفر میشد. انصاف نبود به عنوان یه حیوون خونگی به دنیا بیاد و یه آدم بارها و بارها ردش میکرد.
پشت دستشو روی چشمای پراز اشکش کشید و سرشو انداخت پایین.
×ردم کردی درسته...؟
بینیشو بالا کشید و دستای لرزونشو به چشماش رسوند نمیتونست از گریه کردن دست برداره.
_لعنت بهت لعنت بهت جونگکوک!
با شنیدن زمزمه تهیونگ با چشای خیس سرشو بالا گرفت اما بلافاصله صورتش توی دستای مردونه پسر روبه روش چفت شد و لباش درگیر لبای شخص روبروش شد.
دستاشو روی شونه های تهیونگ جا داد و چند ثانیه مبهوت پلک زد و هنوز نمیتونست هضمش کنه تا اینکه دست تهیونگ روی کمرش رفت و به تن خودش نزدیکش کرد اون موقع بالاخره پلکاش روی هم افتاد و دستاشو مشتاق دور گردن تهیونگ حلقه کرد و لباشو آروم از هم فاصله داد تا تهیونگ بوسشونو عمیق تر کنه...
تهیونگ دستاشو دور کمر هایبرید روبروش محکم تر کرد و زبونشو توی دهنش هول داد تا بتونه تمام دهنشو مزه مزه کنه ، زبونشو آروم روی زبون جونگکوکی کشید که توی بغلش شروع به وول خوردن کرده بود و جونگکوک محکم زبون تهیونگو با لبخند کجی مک زد.
دستای ظریفش آروم راهشونو به سمت سی*نه عضله ای تهیونگ طی کردن و همینکه به پایین تنه رسیدن تهیونگ همینطوری که لباشو به بازی گرفته بود مک محکمی به لب پایینش زد و لبشو بالا کشید و دستای جونگکوکو محکم چسبید و لباشو ازش گرفت جفتشون نفس نفس میزدن و تهیونگ حس میکرد هرلحظه ممکنه از درد پایین تنش دیوونه بشه!
به صورت جونگکوک و چشمایی خمار و براقش خبره شد و روی لباش زمزمه کرد:
_اذیت میشی...
ادامه دارد...
پارت بعدیش اسماته بیاید پی بگیرید یا اگه شد تو کامنتا میزارم فسقلیا😆😁
۷.۹k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.