ماییم و شب تار و غم یار و دگر هیچ

ماییم و شب تار و غم یار و دگر هیچ
صبر کم و بی تابی بسیار و دگر هیچ

ماییم و لبالب شدن از یار و دگر هیچ
منصور و اناالحق زدن از دار و دگر هیچ

گر راه به مرهمکده عشق بیابی
الماس بنه بر دل افکار و دگر هیچ

بر لوح مزارم بنویسید پس از مرگ
کای وای ز محرومی دیدار و دگر هیچ

در حشر چو پرسند که سرمایه چه داری
گویم که غم یار و غم یار و دگر هیچ

از کعبه گر این بار برونم بگذارند
ناقوس به دست آرم و زنّار ودگر هیچ

عرفی به غلط شهره شهرست ببینید
صد گل زده بر گوشه دستار و دگر هیچ

عرفی شیرازی
دیدگاه ها (۳)

گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزیدآمدی و همه ی فرضیه ها ریخت ...

دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمی‌گیردز هر در می‌دهم پندش ولی...

ای عشق پیدا کن مرا ، مستانه شیدا کن مراچون دیدی از من دلبری ...

یارب ! چه فرخ طالعند، آنان که در بازار عشقدردی خریدند و غم د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط