Black rose part 76
#لیسا
" فلش بک "
پشت در به تمام مکالمه جونگکوک و روبرتو گوش دادم
مکالمه شون تموم شد و صدای آروم جونگکوک به گوشم خورد
کوک: چرا اینطوری کرد...؟
چند دقیقه ایستادم ولی دیگه خبری نبود
وقتش بود که از اونجا دور شم اما تا خواستم فاصله بگیریم
بلافاصله گوشی جونگکوک به صدا در اومد
دوباره به حالت قبلیم برگشتم و گوش به زنگ ایستادم
صداشو شنیدم،
کوک: چی شده روبر...
صدای بلند و عصبانی روبرتو از پشت گوشی واضح شنیده میشد
روبرتو: خوب گوشاتو باز کن جونگکوک، اون عوضی ...
کوک: اون عوضی چی ؟
روبرتو: اون پسره پارک جیمین نباید به رزی نزدیک شه
به هیچ عنوان
کوک: مگه چی شده که اینقدر عصبی ای ؟
روبرتو: تو نمیفهمم جونگکوک ، فقط دیگه نزار رزی یه قدمم به اون نزدیک بشه
همین فردا خودم راه میوفتم میام سئول
کوک:باشه فقط...
عربده کشید
روبرتو: فقط نزار رزی نزدیک شه همین
کوک: ب..باشه
سریع از در فاصله گرفتم ،باید این خبرو به تهیونگ میدادم
احتمالا روبرتو از چيزي با خبره که اینطوری تأکید میکرد
رزی نباید به جیمین نزدیک شه...
پایان فلش بک
#تهیونگ
پیشونیمو ماساژ دادم. حرفای لیسا مضطربم کرد.
باید فوری به جیمین میگفتم
تهیونگ: الان رزی کجاست؟
لیسا: خونه
تهیونگ: جونگکوک چيزي بهش نگفت؟
لیسا: نمیدونم من بلافاصله بعد از شنیدن مکالمش از خونه بیرون زدم
تهیونگ: شتتت
از جام بلند شدم
لیسا: کجا میری؟
بدون توجه به سؤالش از بار بیرون زدم
سریع به جیمین زنگ زدم ،بار اول جواب نداد برای بار دوم تماس گرفتم
تهیونگ: جواب بده لعنتییی
بعد از چند تا بوق با صدای گرفته ای جواب داد.
تهیونگ: چرا گوشیتو جواب نمیدی لعنتی
با همون صدای بم غر زد
جیمین:چون خواب بودم مرتیکه
تهیونگ: چه وقت خوابیدنه احمق
جیمین: چی شده بگو ببینم
تهیونگ: روبرتو میخواد برگرده سئول
جیمین: چی؟
تهیونگ: اون پسره دوست رزی یه جاسوس از طرف روبرتو بوده
فکر کنم روبرتو میدونه چرا با ارتباط گرفتی
جیمین: با این اوضاع..
وسط حرفش پریدم
تهیونگ: نقشه هاتو باید تغییر بدی عشق و عاشقیتو کنار بزار جیمین
جیمین: ببینم چیکار میتونم بکنم فعلا مغزم نمیکشه
حرصی نفسمو بیرون دادم،
تهیونگ: باید بکشیمش بیرون از خونه،جونگکوک چهار چشمی
حواسش روی روزیه که دوباره با تو ملاقاتی نداشته باشه
صدای پوزخندشو شنیدم
جیمین: با این حساب خودت یه کاريش بکن
تهیونگ: من ؟!
جیمین: اره، تو، رفیق برای این روزاس دیگه
بعد این جمله گوشی رو قطع کرد.دستمو رو پیشونیم گذاشتم
تهیونگ: چرا همه کارا رو میندازه گردن من
به پشت سرم نگاهی انداختم ،لیسا داشت از بار خارج میشد
فکری به سرم زد ،سمتش رفتم
تهیونگ: لیسا شی
لیسا: هوم
تهیونگ: برگرد خونه،هر کاری کردی تا ساعت چهار با رزی از
اون ویلا بیرون بزن
ادامه پارت بعد
" فلش بک "
پشت در به تمام مکالمه جونگکوک و روبرتو گوش دادم
مکالمه شون تموم شد و صدای آروم جونگکوک به گوشم خورد
کوک: چرا اینطوری کرد...؟
چند دقیقه ایستادم ولی دیگه خبری نبود
وقتش بود که از اونجا دور شم اما تا خواستم فاصله بگیریم
بلافاصله گوشی جونگکوک به صدا در اومد
دوباره به حالت قبلیم برگشتم و گوش به زنگ ایستادم
صداشو شنیدم،
کوک: چی شده روبر...
صدای بلند و عصبانی روبرتو از پشت گوشی واضح شنیده میشد
روبرتو: خوب گوشاتو باز کن جونگکوک، اون عوضی ...
کوک: اون عوضی چی ؟
روبرتو: اون پسره پارک جیمین نباید به رزی نزدیک شه
به هیچ عنوان
کوک: مگه چی شده که اینقدر عصبی ای ؟
روبرتو: تو نمیفهمم جونگکوک ، فقط دیگه نزار رزی یه قدمم به اون نزدیک بشه
همین فردا خودم راه میوفتم میام سئول
کوک:باشه فقط...
عربده کشید
روبرتو: فقط نزار رزی نزدیک شه همین
کوک: ب..باشه
سریع از در فاصله گرفتم ،باید این خبرو به تهیونگ میدادم
احتمالا روبرتو از چيزي با خبره که اینطوری تأکید میکرد
رزی نباید به جیمین نزدیک شه...
پایان فلش بک
#تهیونگ
پیشونیمو ماساژ دادم. حرفای لیسا مضطربم کرد.
باید فوری به جیمین میگفتم
تهیونگ: الان رزی کجاست؟
لیسا: خونه
تهیونگ: جونگکوک چيزي بهش نگفت؟
لیسا: نمیدونم من بلافاصله بعد از شنیدن مکالمش از خونه بیرون زدم
تهیونگ: شتتت
از جام بلند شدم
لیسا: کجا میری؟
بدون توجه به سؤالش از بار بیرون زدم
سریع به جیمین زنگ زدم ،بار اول جواب نداد برای بار دوم تماس گرفتم
تهیونگ: جواب بده لعنتییی
بعد از چند تا بوق با صدای گرفته ای جواب داد.
تهیونگ: چرا گوشیتو جواب نمیدی لعنتی
با همون صدای بم غر زد
جیمین:چون خواب بودم مرتیکه
تهیونگ: چه وقت خوابیدنه احمق
جیمین: چی شده بگو ببینم
تهیونگ: روبرتو میخواد برگرده سئول
جیمین: چی؟
تهیونگ: اون پسره دوست رزی یه جاسوس از طرف روبرتو بوده
فکر کنم روبرتو میدونه چرا با ارتباط گرفتی
جیمین: با این اوضاع..
وسط حرفش پریدم
تهیونگ: نقشه هاتو باید تغییر بدی عشق و عاشقیتو کنار بزار جیمین
جیمین: ببینم چیکار میتونم بکنم فعلا مغزم نمیکشه
حرصی نفسمو بیرون دادم،
تهیونگ: باید بکشیمش بیرون از خونه،جونگکوک چهار چشمی
حواسش روی روزیه که دوباره با تو ملاقاتی نداشته باشه
صدای پوزخندشو شنیدم
جیمین: با این حساب خودت یه کاريش بکن
تهیونگ: من ؟!
جیمین: اره، تو، رفیق برای این روزاس دیگه
بعد این جمله گوشی رو قطع کرد.دستمو رو پیشونیم گذاشتم
تهیونگ: چرا همه کارا رو میندازه گردن من
به پشت سرم نگاهی انداختم ،لیسا داشت از بار خارج میشد
فکری به سرم زد ،سمتش رفتم
تهیونگ: لیسا شی
لیسا: هوم
تهیونگ: برگرد خونه،هر کاری کردی تا ساعت چهار با رزی از
اون ویلا بیرون بزن
ادامه پارت بعد
۵.۳k
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.