آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم

آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم
بی تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم

سردمهری بین که کس بر آتشم آبی نزد
گرچه همچون برق از گرمی سراپا سوختم

سوختم اما نه چون شمع طرب در بین جمع
لاله ام کز داغ تنهایی به صحرا سوختم

همچو آن شمعی که افروزند پیش آفتاب
سوختم در پیش مه رویان و بیجا سوختم

#رهی_معیری
دیدگاه ها (۱)

ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺍﯾﻦ ﻏﺒﺎﺭ ﺑﯽ ﺳﻮارﺩﺭﯾﻎ ﮐﺰ ﺷﺒﯽ ﭼﻨﯿﻦ ﺳﭙﯿﺪﻩ ﺳﺮ...

‌‎بیدار شدم، ‌‎صبح شده بود‌‎و چاره‌ای جز دوست داشتنت نبود#مح...

چند روی بی‌خبر آخر بنگر به بامبام چه باشد بگو بر فلک سبزفامت...

امروز که محتاجِ توامجای تو خالی‌ست...#هوشنگ_ابتهاج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط