سلطنت بی پایان پارت چهارم
سلطنت بی پایان پارت چهارم
پارت ۵ رو الان بنویسم یا فردا
😼🤵♀️نونهیا آمد خونه گفت خیلی خستم وای او گروه مافیای خیلی خیلی زرنگن مراقب باش جیسونگ میگن یه کیش این ترفند پیدا شده گفتم مگه هنوز پیدا نکردینشون نونهیا نه هر جا میریم زود میفهمن رئیسشون خیلی خیلی زنگه افرادشم وای الاهی بمیرن بعد رفتیم خوابیدیم موقع که می خواستم بخوابم تهیونگ بهم زنگ زد برداشتم گفتم بله تهیونگ گفت خوابی گفتم نه می خوام بخوابم تهیونگ گفت فردا وقت داری باهام بیای یه جا گفتم کجا تهیونگ گفت میای گفتم باشه میایم تهیونگ گفت فردا خودم میام گفتم باشه ساعت چند تهیونگ گفت ۳ خوبه گفتم آره خوبه بعد تهیونگ گفت خوب بخوای عشقم من گفتم چی گفتی هان بگو غط کرد پسره عوضی عشقم ار جون عمت 🤨 بعد دیدم بهم یه عکس از خودش فرستاد بهش پیام دادم گفتم چرا عکس دادی گفت چون دوست دارم عکسمو داشته باشی حالا تو از خودش عکس بده گفتم نه غیرت دختری نمیذاره که به تو عکس بفرستم تهیونگ خندید گفت باشه 😆 نونهیا گفت با کی حرف میزنی گفتم یه نفره که تو کافه میاد و باهم دوست شودیم نونهیا گفت به به عروسی داریم چه عروسی گفتم نه بابا ما تازه آشنا شودیم نونهیا گفت بله دیگه حالا چی گفته گفت که فردا باهاش برموبیرون از خودشم عکس داده نونهیا گفت کوش وقتی عکس تهیونگ رو نشونش دادم گفت وای چه جذابه من می خوام گفتم نونهیا
بعد خوابیدیم تهیونگ به شوگا میگفت که باید نونهیا رو سرشو تو آب کنن یعنی بکشنش تهیونگ به اعضا گفت هر کی مانع از دواج منو تهیونگ شه حتا اگه هم خانوادش باشن همشونو میکشم نامجون گفت ما باهاتم جیمین گفت حالا کی بهش میگی تهیونگ گفت فردا جونگکوک آمد تو به تهیونگ گفت همه خوبه هر دو شون خوابیدن شوگا گفت کی دخل نونهیا رو بیارم جونگکوک گفت نباید نونهیا رودبکشین جیسونگ خیلی حساس روی نونهیا من داشتم از اطراف اونجا سئوال میکردم جیسونگ اگه اتفاقی برای نونهیا بیوفته اونم خودشو میکشه تهیونگ گفت میتونیم از نونهیا برای بخ دست آوردن جیسونگ استفاده کنیم صبح که شد نونهیا بلنددشود رفت حموم منم براش صبحونه آماده کردم صبحونه خورد رفت
پارت ۵ رو الان بنویسم یا فردا
😼🤵♀️نونهیا آمد خونه گفت خیلی خستم وای او گروه مافیای خیلی خیلی زرنگن مراقب باش جیسونگ میگن یه کیش این ترفند پیدا شده گفتم مگه هنوز پیدا نکردینشون نونهیا نه هر جا میریم زود میفهمن رئیسشون خیلی خیلی زنگه افرادشم وای الاهی بمیرن بعد رفتیم خوابیدیم موقع که می خواستم بخوابم تهیونگ بهم زنگ زد برداشتم گفتم بله تهیونگ گفت خوابی گفتم نه می خوام بخوابم تهیونگ گفت فردا وقت داری باهام بیای یه جا گفتم کجا تهیونگ گفت میای گفتم باشه میایم تهیونگ گفت فردا خودم میام گفتم باشه ساعت چند تهیونگ گفت ۳ خوبه گفتم آره خوبه بعد تهیونگ گفت خوب بخوای عشقم من گفتم چی گفتی هان بگو غط کرد پسره عوضی عشقم ار جون عمت 🤨 بعد دیدم بهم یه عکس از خودش فرستاد بهش پیام دادم گفتم چرا عکس دادی گفت چون دوست دارم عکسمو داشته باشی حالا تو از خودش عکس بده گفتم نه غیرت دختری نمیذاره که به تو عکس بفرستم تهیونگ خندید گفت باشه 😆 نونهیا گفت با کی حرف میزنی گفتم یه نفره که تو کافه میاد و باهم دوست شودیم نونهیا گفت به به عروسی داریم چه عروسی گفتم نه بابا ما تازه آشنا شودیم نونهیا گفت بله دیگه حالا چی گفته گفت که فردا باهاش برموبیرون از خودشم عکس داده نونهیا گفت کوش وقتی عکس تهیونگ رو نشونش دادم گفت وای چه جذابه من می خوام گفتم نونهیا
بعد خوابیدیم تهیونگ به شوگا میگفت که باید نونهیا رو سرشو تو آب کنن یعنی بکشنش تهیونگ به اعضا گفت هر کی مانع از دواج منو تهیونگ شه حتا اگه هم خانوادش باشن همشونو میکشم نامجون گفت ما باهاتم جیمین گفت حالا کی بهش میگی تهیونگ گفت فردا جونگکوک آمد تو به تهیونگ گفت همه خوبه هر دو شون خوابیدن شوگا گفت کی دخل نونهیا رو بیارم جونگکوک گفت نباید نونهیا رودبکشین جیسونگ خیلی حساس روی نونهیا من داشتم از اطراف اونجا سئوال میکردم جیسونگ اگه اتفاقی برای نونهیا بیوفته اونم خودشو میکشه تهیونگ گفت میتونیم از نونهیا برای بخ دست آوردن جیسونگ استفاده کنیم صبح که شد نونهیا بلنددشود رفت حموم منم براش صبحونه آماده کردم صبحونه خورد رفت
۵.۸k
۲۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.