سیدتقیسیدی

ﻧﻪ ﻣﺜﻞ ﻛﻮﻩ ﻣﺤﻜﻤﻢ ﻧﻪ ﻣﺜﻞ ﺭﻭﺩ ﺟﺎﺭﻯ ﺍﻡ
ﻧﻪ ﻻﻳﻘﻢ ﺑﻪ ﺩﺷﻤﻨﻰ ﻧﻪ ﺁﻥ ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻯ ﺍﻡ

ﺗﻮ ﺁﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﺧﻴﺮﻩ ﺍﻯ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺁﻣﺪﻥ
ﻣﻦ ﺁﻥ ﺩﻭ ﭘﻠﻚ ﺧﺴﺘﻪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﻤﻰ
ﮔﺬﺍﺭﻯ ﺍﻡ

ﺗﻮ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻯ ﻭ ﺧﺴﺘﻪ ﺗﺮ ﻣﻨﻢ ﻛﻪ ﻫﺮﺯ ﻣﻰ
ﺭﻭﻡ
ﺗﻮ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﻓﺮﺍﺭﻯ ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﻓﺮﺍﺭﻯ ﺍﻡ

ﺯﻣﺎﻧﻪ ﺩﺭﭘﻰ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻟﻮ ﻧﺪﺍﺩﻣﺖ ﻭﻟﻰ
ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺑﻨﺪ ﻣﻰ ﻛﺸﺪ ﺑﻪﺟﺮﻡ ﺭﺍﺯ ﺩﺍﺭﻯ ﺍﻡ

ﺷﻨﺎﺧﺘﻨﺪ ﻋﺎﻣﻴﺎﻥ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻳﻦﻧﺸﺎﻥ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﺒﺮ ﻛﺮﺩﻧﺖ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺑﻰ ﻗﺮﺍﺭﻯ ﺍﻡ

ﭼﻘﺪﺭﻏﺼﻪ ﻣﻰ ﺧﻮﺭﻡ ﻛﻪ ﻫﺴﺘﻰ ﻭ ﻧﺪﺍﺭﻣﺖ
ﻣﺪﺍﻡ ﻃﻌﻨﻪ ﻣﻴﺰﻧﺪ ﺑﻪ ﺑﻮﺩﻧﻢ ، ﻧﺪﺍﺭﻯ ﺍﻡ


#سیدتقی_سیدی
دیدگاه ها (۵)

«دوستت می‌دارم»در چهارراه‌هاچشمک می‌زند چراغِ قرمزی مدامبه ه...

تحت اشغال توام جان خودت خالی نکناز سپاه گیسوانت,شهر احساس مر...

حضرت عشق اذان گفت بیا همت کن لختی اینجا بنشین قبله نمایم گم ...

دختر ِ فردوسی! از مشرق انار آورده ام یک سبد شاتوت ِ سرخ ِ ...

‍آقای آخوند قلابی وقتی شما آیات روشن قرآن رو صریحاً تکذیب می...

السلام علی المهدی ارواحنالهم فدا

السلام علی المهدی عجل الله

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط