'ارزوم'
P⁸
ویو ا.ت
رسیدیم خونه که فکر فرو رفته بودم که چرا اون رو باید میدیم که سئوجون اون سوکوت رو شکت
سئونجون:ا.ت جسمین زنک میزنه
ا.ت:ااا ممنون
رفتم بیرون از هتل با جمین صحبت کردم
ا.ت:چخبر جیمین دلم برات تنک شده بود
جیمین :منم ا.ت خبرا پیش توهه
ا.ت :هیچی بابا اون عوضی اومده کانادا
جیمین :می جونگ کوک ؟
ا.ت:آره کم کم داشتم باهاش برمیگشتم که رفته بایه هرزه دیگه
جیمین :اووووو کی ؟
ا.ت :سانیا
جیمین :چی ؟؟؟ اون دختر
ا.ت:چیزی ازش میدونی
جیمین :ا.ت فوری با پسرا برگرد سئول
ا.ت :چرا اما نمیتونم
جمین :جونت و میخوای برگرد
پایان مکالمه
ا.ت بدو بدو رفت توی هتل به پسرا خبر داد
پسرا :چرا خب
ا.ت :نمیدونم فقط باید برگردیم چمدونتون رو جمع کنید زود تر بیلیط گرفتم امشب پروازه
پسرا :باشه
چن مین بد که وسایل رو جمع کردن رفتن نزدیک فرودگاه
کوک هم اونجا بود
کوک:اینا اینجا چیکار میکنن ؟(ترسیده)
جونگکوک
بدو بدو رفتم محکم از پشت ا.ت رو بغل کردم که یه مشت زد تو صورتم
ا.ت :وای خدا دزد
سرش رو برگردوند
ا.ت:باز توی عوضی از من چی میخوای
کوک :لطفا نرو
ا.ت :هه تو برو با همون سانیا جونت با اون هرزه
و رفت سوار هوا پیما شد
بعد از چن ساعت رسیدن به سئول
رفتن پیش جیمین
تق تق
جیمین کیه ؟
منم ا.ت
در رو باز کرد ا.ه پرید بغلش
جیمینااااا
جیمین : وای دختررررر
ا.ت :میشه بیام تو ....
ادامه دارد
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.