درعشق تو محصورم ودیگر هوسی نیست

...
درعشق تو محصورم ودیگر هوسی نیست
دادم دل و دینـم به تو فـریاد رسـی نیست
امروز که دل رفـته به شـوق تو و گیسوت
هرلحظه تورا خوانم ودل فکرکسی نیست
دردم هـمه در عشـق به تو گردیده خلاصـه
درمـانی و جز وصـل تـوام دادرسی نیست
می‌خواهـم از آن پیـک لـبت بوسـه بگـیرم
در تنـگ دلم مست توام کـم هوسی نیست
امشـب به تمـنای تو دارم دو سـه خواهش
تا در بغلت گیرم از عشق هم نفسی نیست
دل خسته‌ام از هجر نشدی هم‌دل و همراز
بستند مرا بال و پر هر چند قفـسی نیست
هـر گـوشـه از این شـهر مـرا خـام بخوانند
دل، گیر دو چشمت شده کار عبسی نیست
صبـرم شـده لبـریـز بـه ابـروی تـو سـوگـند
تا سرو قدت را به خدا هیچ هرسی نیست
عشق است مرا پیشه و این گونه «ندا» را
نشـناخته در باغ دلش خار و خسی نیست #سروده‌های_عاشقانه
دیدگاه ها (۵)

...وقتی‌لباس‌عشق‌می‌پوشی چه‌زیبا می‌شویمن‌اشک می‌ریزم ولی‌تو...

...دل تنهای من یک‌همسفر همراه می‌خواهدپر و بـالی برای پـر زد...

...تا صـورت زیـبای تو از گل‌ بسرشـتندبر قلب من مست از عشق تو...

...دست من کـوته ز دامان تو بادا یار مستاشتیـاقم یک نـگاه زلف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط