صدایش را ته گلو می انداخت و می گفت که زن یکی از زیباترین

صدایش را ته گلو می انداخت و می گفت که زن یکی از زیباترین و شاهکاره افرینش است
گفتم ایا ان افریننده دلخور نمیشود که توی از خود راضی شاهکار ش را به انگ تعصب در خانه ای حبس کرده ای؟

سکوت او مجال کمی فکر بمن می داد
باخود می اندیشم موجودی که در سیاسیت اجتماعی و اقتصادی حرفی ندارد چطور فکر میکنند سیاست جنسیتی اش پیروزی محسوب می شود

اگر فقر در هر چیز نشان شکست ان است پس چطور فقیر در برابری جنسیتی فکر میکند در سیاست جنسیتی به پیروزی رسیده است ؟
ایا زن در خانه میدان جنگی است که مرد فکر میکند باید فتح کند؟
بی شک جواب سوالاتم را در حضور چنین موجودی که بوی تعفن چیره گی بر یک زن از افکارش تا فرسنگ ها را مسموم میکرد نمیتوانستم پیدا کنم


#امیرعلی_قربانی
تکه ای از کتاب در دست انتشار

#زن_سالهای_تعصب


https://t.me/chekamehaibaran
دیدگاه ها (۵)

شاید بزرگ ترین راز ما این بود کهراز ی نداشتیم #امیرعلی_قربان...

از زندگی چیز ی نمی خواهممگر اندکی مجالبرای شاعری #امیرعلی_قر...

افتادن ائینه از دست زن همان است که کتابخانه را از جامعه بگیر...

وقتی هر چیزی را به دوست داشتن ربط می دهندبه یاد می اورم چوپ...

ساعت از نیمه شب گذشته . مایکی به نامه ای که دختر نوشته بود خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط