تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره سیب را از خان
تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره سیب را از خانه ی همسایه دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به کرد نگاه
سیب گاز زده ازدست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
ومن اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا
(خانه ی کوچک ما سیب نداشت؟!)
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به کرد نگاه
سیب گاز زده ازدست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
ومن اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا
(خانه ی کوچک ما سیب نداشت؟!)
۱.۳k
۰۸ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.