ادامه تکپارتی درخواستی

ادامه تکپارتی درخواستی
چاره ای جز تحمل کردن نداشتم به گوشه ای رفتم و دستم رو دور زانو هام حلقه کردم و سرمو بینشون قرار دادم و ساکت نشستم غافل از اینکه دراکو که در گوشه ای دیگر از این اتاق نشسته بود با قلب خود درگیر شده بود
به دراکو گفتم : خوب شد آقای مالفوی ؟از تحقیر کردن من سودت رو بردی ؟ الان که باعث شدی جفتیمون اینجا گیر بیافتیم خوشحالی
دراکو چیزی نگفت و سرش رو به دیوار تکیه داد لحظه ای بعد با دیدن استخوانی که کنارم در تاریکی فرو رفته بود و در حال پوسیدن بود ترسیدم اما سعی کردم نسبت به این اتفاق بیخیال باشم و سعی کنم بخوابم
با برخورد نور کمی که باعث میشد دخمه کمی روشن بشه به چشمام بیدار شدم سرم روی شونه دراکو بود در صورتی که اون شب قبل جای دیگه ای خوابیده بود
آروم و بی صدا از دراکو فاصله گرفتم کمی آنطرف تر نشستم فقط زمانی که خواب بود می‌تونستم از دیدنش لذت ببرم و وقتی بیدار میشد با تمام اون تحقیر ها باز هم خوردم میکرد اما تمام اینها حتی ذره ای باعث نمیشد ازش متنفر بشم
با اومدن فیلچ کمی به دراکو نزدیک شدم و گفتم: پاشو باید بریم
دراکو با صدای من بلند شد و در حالی که هنوز گیج میزد گفت :باشه
با باز شدن در سریع رفتم بیرون فیلچ گفت : اگه مثل قدیم بود میزاشتم همینجا بپوسید
دراکو گفت : ساکت شو فشفشه کثیف
بدون توجه به اون دو تا چوب دستیم رو برداشتم و به سمت اتاقم رفتم و با رسیدن به اتاق از خستگی‌ روی تخت افتادم
با حس بودن جسمی پشت سرم برگشتم و اولین چیزی که دیدم صورت دراکو بود
این اینجا چیکار میکرد ؟ دستم رو آروم به سمتش بردم و خواستم تکونش بدم که خودش بیدار شد
سریع دستم رو کشیدم
با قیافه خوابالو نگاهم کرد و اما وقتی فهمید بیدار شدم سریع خواب از چشماش پرید و برای ثانیه ای نگاهم کرد
گفتم : اینجا چیکار می‌کنی مالفوی
دراکو نفس عمیقی کشید و گفت :لانا بلک من دوستت دارم همیشه داشتم ولی حق انتخاب نداشتم باید با کسی که پدرم انتخاب میکنه ازدواج کنم ولی به خاطر اینکه آسیبی نبینی نمیتونستم چیزی بهت بگم ولی بسه دیگه نمی خوام عروسک خیمه شب بازی پدرم باشم
گفتم : اگه داری شوخی می‌کنی اصلا شوخی جالبی نیست دراکو بازی دادن من رو تموم کن باشه
دراکو‌ گفت :رفتار های قدیمی من با تو مثل یک شوخی بود تمام این حرفایی که زدم واقعی بود و از ته قلبم لانا امیدوارم باورم کنی و یه فرصت بهم بدی
گفتم : شاید حتی اگه دروغ بگی این دروغ بهونه خوبی باشه که بتونم بلاخره حس واقعیم رو بهت بگم مالفوی منم دوست دارم
پایان
و خب این رو با همکاری یکی از دوستان نوشتم
چطور شد ؟؟
دو تا تکپارتی دیگه رو هم یا فردا یا امشب می‌زارم
دیدگاه ها (۱۰)

تکپارتی درخواستی وقتی با هم میریم حموم (تئودور نات ) نصفه شب...

تکپارتی درخواستی وقتی تحقیرمون می‌کنن و اون براش مهم نیست خن...

وضعیت عروس هلندیم وقتی دید کله صبح پاشدم و دوباره رفتم بخواب...

تکپارتی درخواستی وقتی دختر دایی اش هستی و همیشه اذیتت میکنه ...

You must love me..... P2

او یک اسلیترینی است [P2]

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط