مست بودم به خودم آمدم و دیدم که

مَسٖت بودم ، به خودم آمدم و دیدم که
آتشِ عشقِ تو بر مَزرعه یِ ما زده است
دیدگاه ها (۱)

دل است دیگر...فراموش که می شود...ته می گیرد...بوی تند تنهایی...

شوق اسفند را هیچ ماهی ندارد..جز اسفند هیچ ماهی، ماهی ندارد.....

روی زمینی زندگی میکنیم کهخودش رو" جو " گرفته...دیگه تکلیف آد...

زمستان است و بی‌برگیبیا ای بادِ نوروزم

برخط لبان تو ، خدا " عشق نوشته "از فرق سرت تا نوک پا " عشق ن...

رمان فیک پارت 13نشنیدم پس 3قدم رفتم جلو که یهو یه بشکن زدو گ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط