از سنگر رفت بیرون وضو بگیرد برای عملیات مهمات کم داشتند

از سنگر رفت بیرون وضو بگیرد. برای عملیات مهمات کم داشتند. رفته بود توی فکر. پیرمردی آمد و کنارش ایستاد. لباس بسیجی تنش بود. فکر می‌کرد او را قبلاً جایی دیده است، اما هر چه فکر می کرد یادش نمی آمد کجا. پیرمرد به او گفته بود: "تا ائمه را دارید، غم نداشته باشید. توی عملیات پیروز می شید. عملیات بعدی هم اسمش بیت المقدسه. بعد هم می‌ریم لبنان. دیگه هم برنمی گردی." گریه می کرد و برای من تعریف می کرد.
#freemotevaselian
دیدگاه ها (۱)

وارد دارخوین شده بودیم. 3 روز بعد نامه‌ای به امضای حاج احمد ...

ولادت با سعادت #حضرت_رقیه(س)_مبارک_باد.

حاج احمد متوسلیان در مریوان و پاوه، هر عملیاتی که انجام داد ...

-بعد از ایستاده در غبار ، دارم باهات زندگی می کنم و امروز مط...

p16ات، کوک رو به هتل رسونده بود و حالا به سمت عمارت بزرگ راه...

♡𝑭𝒓𝒐𝒎 𝒎𝒚 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 :: part⁵( ...

black flower(p,227)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط