پارت ۳۴
پارت ۳۴
#جویی
بدون اینکه حتی بهش نگاهی بندازم بند هودیم رو جم کردم و فقط بینیم ملوم بود .. نمیخواستم منو بشناسه!! وای خدا ۱۳ ساعت پرواز باید همین طوری بگذره... حالا ببینم تا کجا دووم میارم ... نشسته بودم و چشمام بسته بودم ..
#جونگکوک
نشستم توی جایگاه خودم نگاه به بغل دستیم کرده .. چرا اینطوری کرده بود ؟ روانیه... یکمی که گذشت یه عطر آشنا به مشامم خورد از بغل دستیم بود .. به شک افتادم نگاه به چمدونش کردم .. خودشه چمدون جیگری رنگ مال جوییه!! خود جویی بود کنارم .. نمیدونم چرا ولی قلبم خیلی به تپش افتاد .. نمیدونم چرا اون طوری کرده بود به خودش . شاید منو شناخته و خواسته من نشناسمش ! ولش کردم ببینم تا کجا دووم میاره .. تقریبا یه نیم ساعت بعد دیدم بلند شد ا سر جاش .. دیگه طاقت نیاوردم و دستش رو گرفتم و گذاشتمش روی صندلی خودش ..
من: میدونم خودتی!!!
جویی: یا .. یا آجوشی چیکار میکنی ؟؟ دستمو ول کن !!
چی ؟؟!! آجوشی؟؟!! وواه دیگه داشتم رد میدادم .. صداشم عوض کرده بود .. خیلی کیوت شده بود .. هول هم شده بود
من: یا اجوما !! اصلا میتونی منو ببینی که میگی آجوشی! من کجام به آجوشی ها میخوره ؟؟!!
دستش رو از بین دستم بیرون کشید
جویی: هر طوری میخوایی فکر کن .. من عمل لیزیک داشتم نم...
پریدم وسط حرفش .. عصبی شدم چرا اخع؟ چرا از من دوری میکنه .. دستشو دوباره گرفتم و انداختمش روی صندلیش و خودم اومدم رو به روش .. بند هودیش رو گرفتم و باز کردم و دادم عقب !!
من: جویی !! چرا از من دوری میکنی ؟؟ فکر کردی نمی شناسمت؟
جویی: آه جونگ کوک تویی؟؟؟
من: نگو که منو نشناختی از اول ؟؟!!
یکمی سرخ شد. عرق کرده بود و دور گردنش خیس شده بود .. دلم رفت واسش!!
جویی: ش..شناختمت از اول ولی نمیخواستم منو بشناسی !!
من: چرا ؟؟ چرا نمی خواستی؟؟ با من راحت نیستی جویی؟؟
جویی: ن..نههه دیوونه من کی اینو گفتم !! نمیخوام یه ایدول مشهور رو با یه دختر ببینن برات بد میشه کوکی !!
من: خودت هم کم شهرت نداری !!
دستشو ول کردم و سرمو تکیه دادم به صندلی و چشمامو بستم احساس میکردم داره نگاهم میکنه !!!
من: نمی خوایی لباست رو عوض کنی ؟؟ مریض میشی توی هواپیما سرده !!!
جویی: آ..اهااا ب...باشه الان میرم ع..عوض میکنم !!
بلند شد و رفت توی دستشویی و لباسش رو عوض کرد و یه تی شرت سفید یقه باز و یه سویشرت مشکی پوشیده بود ... اومد نشست کنارم ... عطر دیوونه کننده اش رو نمیتونستم تحمل کنم .. من همیشه کل پرواز هامو میخوابم ولی این بار خوابو از سرم پرونده بود .. نمیتونستم بخوابم و فقط زیر چشمی بهش نگاه میکردم ..
ادامه پارت بعدی
لایک و کامنت فراموش نشه
لایک کنین خو دیه!! نمیزارم ها بعدیو !! 👿✌🏻
#جویی
بدون اینکه حتی بهش نگاهی بندازم بند هودیم رو جم کردم و فقط بینیم ملوم بود .. نمیخواستم منو بشناسه!! وای خدا ۱۳ ساعت پرواز باید همین طوری بگذره... حالا ببینم تا کجا دووم میارم ... نشسته بودم و چشمام بسته بودم ..
#جونگکوک
نشستم توی جایگاه خودم نگاه به بغل دستیم کرده .. چرا اینطوری کرده بود ؟ روانیه... یکمی که گذشت یه عطر آشنا به مشامم خورد از بغل دستیم بود .. به شک افتادم نگاه به چمدونش کردم .. خودشه چمدون جیگری رنگ مال جوییه!! خود جویی بود کنارم .. نمیدونم چرا ولی قلبم خیلی به تپش افتاد .. نمیدونم چرا اون طوری کرده بود به خودش . شاید منو شناخته و خواسته من نشناسمش ! ولش کردم ببینم تا کجا دووم میاره .. تقریبا یه نیم ساعت بعد دیدم بلند شد ا سر جاش .. دیگه طاقت نیاوردم و دستش رو گرفتم و گذاشتمش روی صندلی خودش ..
من: میدونم خودتی!!!
جویی: یا .. یا آجوشی چیکار میکنی ؟؟ دستمو ول کن !!
چی ؟؟!! آجوشی؟؟!! وواه دیگه داشتم رد میدادم .. صداشم عوض کرده بود .. خیلی کیوت شده بود .. هول هم شده بود
من: یا اجوما !! اصلا میتونی منو ببینی که میگی آجوشی! من کجام به آجوشی ها میخوره ؟؟!!
دستش رو از بین دستم بیرون کشید
جویی: هر طوری میخوایی فکر کن .. من عمل لیزیک داشتم نم...
پریدم وسط حرفش .. عصبی شدم چرا اخع؟ چرا از من دوری میکنه .. دستشو دوباره گرفتم و انداختمش روی صندلیش و خودم اومدم رو به روش .. بند هودیش رو گرفتم و باز کردم و دادم عقب !!
من: جویی !! چرا از من دوری میکنی ؟؟ فکر کردی نمی شناسمت؟
جویی: آه جونگ کوک تویی؟؟؟
من: نگو که منو نشناختی از اول ؟؟!!
یکمی سرخ شد. عرق کرده بود و دور گردنش خیس شده بود .. دلم رفت واسش!!
جویی: ش..شناختمت از اول ولی نمیخواستم منو بشناسی !!
من: چرا ؟؟ چرا نمی خواستی؟؟ با من راحت نیستی جویی؟؟
جویی: ن..نههه دیوونه من کی اینو گفتم !! نمیخوام یه ایدول مشهور رو با یه دختر ببینن برات بد میشه کوکی !!
من: خودت هم کم شهرت نداری !!
دستشو ول کردم و سرمو تکیه دادم به صندلی و چشمامو بستم احساس میکردم داره نگاهم میکنه !!!
من: نمی خوایی لباست رو عوض کنی ؟؟ مریض میشی توی هواپیما سرده !!!
جویی: آ..اهااا ب...باشه الان میرم ع..عوض میکنم !!
بلند شد و رفت توی دستشویی و لباسش رو عوض کرد و یه تی شرت سفید یقه باز و یه سویشرت مشکی پوشیده بود ... اومد نشست کنارم ... عطر دیوونه کننده اش رو نمیتونستم تحمل کنم .. من همیشه کل پرواز هامو میخوابم ولی این بار خوابو از سرم پرونده بود .. نمیتونستم بخوابم و فقط زیر چشمی بهش نگاه میکردم ..
ادامه پارت بعدی
لایک و کامنت فراموش نشه
لایک کنین خو دیه!! نمیزارم ها بعدیو !! 👿✌🏻
۱۳.۷k
۲۴ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.