پارت ۳۳ ( بخش دوم )
پارت ۳۳ ( بخش دوم )
#جویی
بعد از رفتن اون احساس گیجی میکردم... روی تخت دراز کشیدم و بعد از نیم ساعت خوابم برد ... ساعت ۸ شب بلند شدم و رفتم حموم بعد اومدم بیرون و رفتم کافه تریا هتل شام خوردم خیلی احساس ضعف میکردم بعد از خوردن شام رفتم توی محوطه هتل و نشستم روی صندلی و فکر میکردم به خودم ، به خواهرم ، به پدرم که باعث شد این همه سال رو عذاب بکشم و از طرفی نبودش توی زندگیم باعث شد این همه تلاش کنم و ترقی کنم ، به برادر های نا تنی م که مثل سایه دنبال من هستن ... تا ساعت ۱۰ شب فکر میکردم و تصمیم خودمو گرفتم میخوام برای همیشه از زندگی پدرم بیرون بیام ... مال و اموالش رو نمیخوام خودم به اندازه کافی هم پول دارم هم شهرت !! نمیخوام این آرامشی که توی زندگیم دارم از بین بره ... من دیگه اون ادم سابق نیستم و الان با بهترین های جهان دارم کار میکنم .. باید گفتار و رفتارم حرفه ای باشه !!! ب.. به خاطر تهیونگ هم که ش...
وای خدا چم شده ؟؟!! یهو تهیونگ رو چرا اوردم وسط ؟؟ اووف دیگه قاطی کردی جویی !! میترسم انقدر که فکر میکنم آخرش کارم به دیوونه خونه برسه .. رفتم توی هتل و ساعت ده و نیم خوابیدم ... فرداش ساعت ۱۲ پرواز داشتم و باید برمی گشتم!! رسیدم به فرودگاه و سوار هواپیما شدم .. بخش فرست کلس صندلی گرفته بودم .. نشستم یهو یه پسره خیلی آشنا نشست کنارم با دیدن صورتش خشکم زد !! جونگ کوک بود صندلیش کنار من افتاده بود !!
ادامه پارت بعدی
لایک و کامنت فراموش نشه
کامنت نمیزارین ها !! 🤨☹
#colorfullcoat #رمان_کت_رنگی
#جویی
بعد از رفتن اون احساس گیجی میکردم... روی تخت دراز کشیدم و بعد از نیم ساعت خوابم برد ... ساعت ۸ شب بلند شدم و رفتم حموم بعد اومدم بیرون و رفتم کافه تریا هتل شام خوردم خیلی احساس ضعف میکردم بعد از خوردن شام رفتم توی محوطه هتل و نشستم روی صندلی و فکر میکردم به خودم ، به خواهرم ، به پدرم که باعث شد این همه سال رو عذاب بکشم و از طرفی نبودش توی زندگیم باعث شد این همه تلاش کنم و ترقی کنم ، به برادر های نا تنی م که مثل سایه دنبال من هستن ... تا ساعت ۱۰ شب فکر میکردم و تصمیم خودمو گرفتم میخوام برای همیشه از زندگی پدرم بیرون بیام ... مال و اموالش رو نمیخوام خودم به اندازه کافی هم پول دارم هم شهرت !! نمیخوام این آرامشی که توی زندگیم دارم از بین بره ... من دیگه اون ادم سابق نیستم و الان با بهترین های جهان دارم کار میکنم .. باید گفتار و رفتارم حرفه ای باشه !!! ب.. به خاطر تهیونگ هم که ش...
وای خدا چم شده ؟؟!! یهو تهیونگ رو چرا اوردم وسط ؟؟ اووف دیگه قاطی کردی جویی !! میترسم انقدر که فکر میکنم آخرش کارم به دیوونه خونه برسه .. رفتم توی هتل و ساعت ده و نیم خوابیدم ... فرداش ساعت ۱۲ پرواز داشتم و باید برمی گشتم!! رسیدم به فرودگاه و سوار هواپیما شدم .. بخش فرست کلس صندلی گرفته بودم .. نشستم یهو یه پسره خیلی آشنا نشست کنارم با دیدن صورتش خشکم زد !! جونگ کوک بود صندلیش کنار من افتاده بود !!
ادامه پارت بعدی
لایک و کامنت فراموش نشه
کامنت نمیزارین ها !! 🤨☹
#colorfullcoat #رمان_کت_رنگی
۱۳.۷k
۲۳ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.