ازهمهچیز بدتراز همه چیز درد تر اینهنتونی با خودت ارتب

ازهمه‌چیز بدتر،از همه چیز درد تر اینه،نتونی با خودتُ ارتباط برقرار کنی،
مثلِ اینه داری از تشنگی تلف میشی یه آب میوه شیرین بدن دستت،همینقدر حسم بِ خودم میتونه ضدِ حال باشه‌،مدتهاست،دارم باخودم میجنگم توحوالیِ مغزم،شاید دلیلِ سرد دردایِ بی دلیل دائمیم همینه.
قلبمُ ول کردم،تواین جنگُ جدلایِ خودم باخودم،اون غرقه با خودشُ خودش‌.
فقط گاهی که میگیره،حواسِ مغزِ میره پِیِش،که بخواد منطق بپا کنه، که با اشکا خفه میشه، گاهیم اونقدی از اطراف مشغله دریافت میکنهُ میشه بازار شامُ میخواد منفجر بشهُ منفجر کنه منو،دیگه براش مهم نیست قلب تیکه هاش کجانُ،من چقد دیگ خودم برا خودم مهم نیست که زخمایِ سطحیُ غیر سطحیُ ندید میگیرم‌‌‌.
این همه اضطرابُ فکرایِ رنگُ بی رنگ برایِ مغزِ خاکستری‌م زیادی زیادن..
اونقدری ک میترسم یروزی این فکرا مرگِ مغزی بِبُرن برا منِ بریده.


+مغزم خستس



درسته اینا چهارتا چرتُ پرته ک یسریاتون میگیدش چسناله،یسری دیگ گنگُ غیر قابل فهم
ولی کپی میکنید ایدی بزنید
ممنون🌹
دیدگاه ها (۴)

_او‌را‌ سِ باره میکشتند+چگونه؟_با انکارِ رنجش.GN🌕

اومدم بخوابم،دیدم خیلی قشنگِ،شاید تو عکس معلوم نشه چقد گردُ ...

ولی میگما وقتی بارونِ چشمش،چشممونو تر میکنه،زخم رو زخماش درد...

+همین‌الان‌دلت‌چی‌میخواد؟_یه‌بغضِ‌‌ناخوندرُ بالا بیارم+خب؟_چ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط