شاهنامه ۸ رفتن فریدون به جنگ ضحاک
#شاهنامه #۸ #رفتن فریدون به جنگ ضحاک
فریدون برای جنگ با ضحاک آماده شد. سپاه را جمع کرد با فیل ها و گاو میش ها توشه ی سپاه را زودتر فرستادند. کیانوش و پرمایه کنار شاه پیش رفتند و سپاه از پشت سر آن ها حرکت کرد. تا به جای رسیدن که یزدان پرستان انجا بودن
پری رویی نزد فریدون آمد و در نهان به او افسون ها آموخت تا در نبرد با ضحاک پیروز شود و فریدون فهمید که این از جانب ایزد پاک است.برادران فریدون کیانوش و پرمایه چون این سحر و جادوها را دیدند گمان کردند که برادرشان با اهریمن هم راستان است و تصمیم گرفتند برادر را که در خواب بود بکشند. پس به بالای کوه رفتند و سنگی را به سمت فریدون رها کردند اما سنگ به فرمان یزدان از غلطیدن ایستاد و دو برادر فهمیدند که اشتباه کرده اند.فریدون، سپاه را به دست کاوه سپرد و حرکت کردند در حالی که درفش کاویانی از دور خودنمایی میکرد
در نزدیکی اروند رود (یا همان رود دجله) فریدون به رودبان درود فرستاد و از او خواست تا او سپاهش را به آن سوی رود برساند. اما رودبان گفت بدون نامه ای به مهر ضحاک، نمی توانم شما را برسانم و فریدون چون این سخنان را شنید بدون ترس، از آن دریای آب با اسب گذشت. در حالی که طنابی به کمر بسته بود و به کمک آن بقیه سپاه هم از اروند رود گذشتند و وارد سرزمین تازیان شدند و از دشت به سمت شهر بغداد حرکت کردند.
از دور کاخ بزرگی نمایان می شد که گویی سر به آسمان داشت. فریدون فهمید که این خانه ی اژدها (ضحاک) است. با شتاب بیشتر به سمت آن حرکت کرد و دست به گرز خود برد.فریدون وارد کاخ شد. طلسمی که ضحاک با آن کمر آسمان را خم می کرد، به فر ایزدی در مقابل فریدون از میان برداشته بود و با آن گرز گاو پیکر بر سر هر کسی که در مقابلش ظاهر می شد می زد و بر زمین می افتادند. دیوان و جادوگران در مقابل قدرت فریدون پست و زبون شدند و بر زمین افتادند.
@hakimtoos
فریدون برای جنگ با ضحاک آماده شد. سپاه را جمع کرد با فیل ها و گاو میش ها توشه ی سپاه را زودتر فرستادند. کیانوش و پرمایه کنار شاه پیش رفتند و سپاه از پشت سر آن ها حرکت کرد. تا به جای رسیدن که یزدان پرستان انجا بودن
پری رویی نزد فریدون آمد و در نهان به او افسون ها آموخت تا در نبرد با ضحاک پیروز شود و فریدون فهمید که این از جانب ایزد پاک است.برادران فریدون کیانوش و پرمایه چون این سحر و جادوها را دیدند گمان کردند که برادرشان با اهریمن هم راستان است و تصمیم گرفتند برادر را که در خواب بود بکشند. پس به بالای کوه رفتند و سنگی را به سمت فریدون رها کردند اما سنگ به فرمان یزدان از غلطیدن ایستاد و دو برادر فهمیدند که اشتباه کرده اند.فریدون، سپاه را به دست کاوه سپرد و حرکت کردند در حالی که درفش کاویانی از دور خودنمایی میکرد
در نزدیکی اروند رود (یا همان رود دجله) فریدون به رودبان درود فرستاد و از او خواست تا او سپاهش را به آن سوی رود برساند. اما رودبان گفت بدون نامه ای به مهر ضحاک، نمی توانم شما را برسانم و فریدون چون این سخنان را شنید بدون ترس، از آن دریای آب با اسب گذشت. در حالی که طنابی به کمر بسته بود و به کمک آن بقیه سپاه هم از اروند رود گذشتند و وارد سرزمین تازیان شدند و از دشت به سمت شهر بغداد حرکت کردند.
از دور کاخ بزرگی نمایان می شد که گویی سر به آسمان داشت. فریدون فهمید که این خانه ی اژدها (ضحاک) است. با شتاب بیشتر به سمت آن حرکت کرد و دست به گرز خود برد.فریدون وارد کاخ شد. طلسمی که ضحاک با آن کمر آسمان را خم می کرد، به فر ایزدی در مقابل فریدون از میان برداشته بود و با آن گرز گاو پیکر بر سر هر کسی که در مقابلش ظاهر می شد می زد و بر زمین می افتادند. دیوان و جادوگران در مقابل قدرت فریدون پست و زبون شدند و بر زمین افتادند.
@hakimtoos
۲.۶k
۱۲ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.