گفتم:
#گفتم:
_ #من اگه مخترع میبودم، دستگاهی اختراع میکردم تا بتونه خاطرهها رو #پاک کنه. اونوقت دکمهی هر خاطرهای که اذیتم میکرد رو میزدم و زندگیم رو با #خیال راحت ادامه میدادم.
#گفت:
_ خاطرههای من چی؟ اونا رو هم پاک میکردی؟
گفتم:
_ بدهاش رو آره. اصلا اگه قرار بود از هم جدا بشیم، همه ش رو پاک میکردم.
گفت:
_ اما من پاکشون نمیکردم. حرفهای عاشقونهت رو هزار بار توی گوشم دوره میکردم تا هزاربار دیگه عاشقت بشم، که نتونم برم. اوناییم که درددل و گله و شکایت بود رو باز هزار بار میشنیدم تا ببینم دقیقا چی گفتی و کجای کارم بیاعتمادت کرده. اونقدر به #صدات گوش میدادم تا بلدت بشم و سرسری ازت نگذرم. تموم پیامهات رو چندبار با دقت میخوندم که یه وقتی برداشت اشتباهی ازشون نکرده باشم. جاهایی که با هم رفتیم و خندیدیم و دردی از دل هم برداشتیم رو اونقدر #تنهایی میرفتم تا بفهمم که نمیشه! بفهمم که بی #تو نمیشه!
من اگه مخترع میبودم دستگاهی اختراع میکردم که بشه توش #خاطرهها رو پررنگتر کرد.
که نشه زود #دل کند و #رفت.
#شیما_سبحانی
📚مَن
شنبه یازدهم #شهریور ۱۴۰۲
ساعت نوزده : چهل و پنج دقیقه
_ #من اگه مخترع میبودم، دستگاهی اختراع میکردم تا بتونه خاطرهها رو #پاک کنه. اونوقت دکمهی هر خاطرهای که اذیتم میکرد رو میزدم و زندگیم رو با #خیال راحت ادامه میدادم.
#گفت:
_ خاطرههای من چی؟ اونا رو هم پاک میکردی؟
گفتم:
_ بدهاش رو آره. اصلا اگه قرار بود از هم جدا بشیم، همه ش رو پاک میکردم.
گفت:
_ اما من پاکشون نمیکردم. حرفهای عاشقونهت رو هزار بار توی گوشم دوره میکردم تا هزاربار دیگه عاشقت بشم، که نتونم برم. اوناییم که درددل و گله و شکایت بود رو باز هزار بار میشنیدم تا ببینم دقیقا چی گفتی و کجای کارم بیاعتمادت کرده. اونقدر به #صدات گوش میدادم تا بلدت بشم و سرسری ازت نگذرم. تموم پیامهات رو چندبار با دقت میخوندم که یه وقتی برداشت اشتباهی ازشون نکرده باشم. جاهایی که با هم رفتیم و خندیدیم و دردی از دل هم برداشتیم رو اونقدر #تنهایی میرفتم تا بفهمم که نمیشه! بفهمم که بی #تو نمیشه!
من اگه مخترع میبودم دستگاهی اختراع میکردم که بشه توش #خاطرهها رو پررنگتر کرد.
که نشه زود #دل کند و #رفت.
#شیما_سبحانی
📚مَن
شنبه یازدهم #شهریور ۱۴۰۲
ساعت نوزده : چهل و پنج دقیقه
۴.۸k
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.