برای تو مینویسم ...
برای #تو مینویسم ...
تویی که عزیزتر از #جان شدی
و لازمتر از #نفس !!!
تویی که خواستم در آغوشت بکشم
ولی دستانم #کوتاه بود !
برای توکه بوسیدنت #آرزو بود !!!
برای تو مینویسم ، برای تمام روزهایی که
قرار است دیگر #نباشم !!!
مینویسم
برای قلبی که شکست
و دستی که دیگر توانِ نوشتن ندارد !
مینویسم
از بُغض ، از سکوت ،
از هرآنچه که باید بشکند و شکسته شد !!!
مینویسم
از دردهای التیام نیافته !
از بُغض های #بیصدا شکسته
و از خفقانِ در گلو مانده !!!
آری !!! مینویسم
از تنهایی ،
از #خودم
و از دلم ، که جز نوشتن
چیزی آرامش نمیکند !!
تویی که عزیزتر از #جان شدی
و لازمتر از #نفس !!!
تویی که خواستم در آغوشت بکشم
ولی دستانم #کوتاه بود !
برای توکه بوسیدنت #آرزو بود !!!
برای تو مینویسم ، برای تمام روزهایی که
قرار است دیگر #نباشم !!!
مینویسم
برای قلبی که شکست
و دستی که دیگر توانِ نوشتن ندارد !
مینویسم
از بُغض ، از سکوت ،
از هرآنچه که باید بشکند و شکسته شد !!!
مینویسم
از دردهای التیام نیافته !
از بُغض های #بیصدا شکسته
و از خفقانِ در گلو مانده !!!
آری !!! مینویسم
از تنهایی ،
از #خودم
و از دلم ، که جز نوشتن
چیزی آرامش نمیکند !!
۲.۲k
۰۲ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.