𝐁𝐞𝐭𝐫𝐚𝐲𝐚𝐥
𝐁𝐞𝐭𝐫𝐚𝐲𝐚𝐥
زندگی اینه زندگی جاییه که غیر از بدبختی چیز دیگه ای نیست همه بخاطر پولم هستن که میخوانم آخه چرا هیچ کس منو نمیخواد دوباره دوباره خیانت من یه بدختم
یارو:هی چته روانی
جونگکوک:ببخشید
یارو:فقط ببخشید
جونگکوک:ولم کنین
یارو:عوضی
شروع میکنه به کتک زدن جونگکوک بعد 15 مین از هم جدا میشن
__________________
تهیونگ:جیمین،جونگکوک گوشیش خاموشه از دیشب
جیمین:چـ......ـچی
تهیونگ:جواب نمیده
جیمین و تهیونگ آماده میشن تا برن دنبال جونگکوک
پلیسـ ، کلانتریـ ، کوچهـ ، بار ، خیابونـ ، بیمارستانـ هیچ جا نبود انگار نیست انگار هیچ وقت وجود نداشت شاید مرده بود!
شب بود هنوز خبری ازش نبود تهیونگ توی کوچه ها داشت دنبال جونگکوک میگشت ولی نبود جیمین با ماشین داشت میرفت دنبال تهیونگ جسم یه ادمو کنار جو آب دید پیاده شد صورتشو نگاه کرد جونگکوک بود سریع جسمشو برداشت سوار ماشین شد به سمت بیمارستان رفت پرستار رو صدا کرد جونگکوک رو روی برانکارد گذاشتن جیمین به تهیونگ زنگ زد آدرس بیمارستان رو داد ، تهیونگ اومد بعد 2 ساعت جونگکوک رو از اتاق عمل بیرون آوردن ساعت حدودای 3 صبح بود جونگکوک هنوز بهوش نیومده بود
پرستار:متاسفم ولی ایشون شاید هیچ وقت بهش نیان
تهیونگ:چـ...ـچرا
پرستار:ما اونو به CCU منتقل میکنیم
تهیونگ:باشه
تهیونگ بغض داشت اون عاشق حونگکوک بود ولی هیچ وقت جرعت گفتنشو نداشت
جونگکوک رو درحال برد به CCU بودن که چشماش رو باز میکنه
جونگکوک:چی شده
پرستار:هیچی فقط شما توی کما بودید امدید بیرون
جونگکوک:آها
تهیونگ از خوشحالی اشک میریخت دکترا به اون گفته بودن که میمیره ولی زنده موند
___________________
فرداش از بیمارستان مرخص میشه یک هفته بعدش تهیونگ ازش خواستگاری میکنه و جونگکوک قبول نمیکنه ولی بعد یک هفته قبول میکنه و باهم ازدواج میکنن
زندگی اینه زندگی جاییه که غیر از بدبختی چیز دیگه ای نیست همه بخاطر پولم هستن که میخوانم آخه چرا هیچ کس منو نمیخواد دوباره دوباره خیانت من یه بدختم
یارو:هی چته روانی
جونگکوک:ببخشید
یارو:فقط ببخشید
جونگکوک:ولم کنین
یارو:عوضی
شروع میکنه به کتک زدن جونگکوک بعد 15 مین از هم جدا میشن
__________________
تهیونگ:جیمین،جونگکوک گوشیش خاموشه از دیشب
جیمین:چـ......ـچی
تهیونگ:جواب نمیده
جیمین و تهیونگ آماده میشن تا برن دنبال جونگکوک
پلیسـ ، کلانتریـ ، کوچهـ ، بار ، خیابونـ ، بیمارستانـ هیچ جا نبود انگار نیست انگار هیچ وقت وجود نداشت شاید مرده بود!
شب بود هنوز خبری ازش نبود تهیونگ توی کوچه ها داشت دنبال جونگکوک میگشت ولی نبود جیمین با ماشین داشت میرفت دنبال تهیونگ جسم یه ادمو کنار جو آب دید پیاده شد صورتشو نگاه کرد جونگکوک بود سریع جسمشو برداشت سوار ماشین شد به سمت بیمارستان رفت پرستار رو صدا کرد جونگکوک رو روی برانکارد گذاشتن جیمین به تهیونگ زنگ زد آدرس بیمارستان رو داد ، تهیونگ اومد بعد 2 ساعت جونگکوک رو از اتاق عمل بیرون آوردن ساعت حدودای 3 صبح بود جونگکوک هنوز بهوش نیومده بود
پرستار:متاسفم ولی ایشون شاید هیچ وقت بهش نیان
تهیونگ:چـ...ـچرا
پرستار:ما اونو به CCU منتقل میکنیم
تهیونگ:باشه
تهیونگ بغض داشت اون عاشق حونگکوک بود ولی هیچ وقت جرعت گفتنشو نداشت
جونگکوک رو درحال برد به CCU بودن که چشماش رو باز میکنه
جونگکوک:چی شده
پرستار:هیچی فقط شما توی کما بودید امدید بیرون
جونگکوک:آها
تهیونگ از خوشحالی اشک میریخت دکترا به اون گفته بودن که میمیره ولی زنده موند
___________________
فرداش از بیمارستان مرخص میشه یک هفته بعدش تهیونگ ازش خواستگاری میکنه و جونگکوک قبول نمیکنه ولی بعد یک هفته قبول میکنه و باهم ازدواج میکنن
۲.۳k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.