بابا مهربونم

باباے مـ‌هربونم...

خاطره‌اے خواهدشد،
آن‌روز ڪہ
براے آخرین بار
در آغوش گرمت آرام گرفتم..

چشمانم را بستم
و آرام
درد‌ِ دل ڪردم
از دل‌تنگےهاے فرداهایم...

شهیدمحمودرضا بیضایی

@shahidestaan
دیدگاه ها (۳)

میخواهم اشک بریزمکارے کنم تادلت برمن به رحم آیدمبادا دستم را...

ای دوست به حنجر شهیدان #صلواتبر قامت بی سر شهیدان #صلواتاز د...

تا ابد به آنانکه پلاکشان رااز گردن خویـش در آوردنـــد،تا مان...

داسٺانِ گردانِ کمیل و حنظله را شنیده‌ای؟یک عمر روزہ دار شدما...

ñęw póşt Frôm àşhä༺༺༺༺༺🐰༻༻༻༻༻༻بسوزد ماتحت ان که گزارش کرد🪽::...

نسیمی سرد پرد هارا تکان میداد.روشنی داخل اتاق وجود نداشت بجز...

پدر ناتنی من...part:³⁴𝗝𝗶_𝘆𝘂𝗻𝗴:ولی...حق...من....نمیتونم...حق....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط