پارت ۲۵ زندگی با بی تی اس ❤
پارت ۲۵ زندگی با بی تی اس ❤
داشتم میرفتم تا جارو رو بیارم تا بیشتر از این گند کاری نشه خوردم زمین
نامجون : چیشد خوبی
خم شد تا بلندم کنه که دید پام زخم شده و داره خون میاد
بلندم کرد و رو صندلی نشوندتم
رفت تا جعبه کمک های اولیه رو بیاره
بعد از اینکه جعبه کمک های اولیه رو اورد خواست تا خون رو پاهام رو پاک کنه جین میاد تو اشپزخونه
بعد از دیدن من با تعجب گفت : چیشده
من : هیچی پام رفت رو شیشه خورده ها
جین با دیدن نامجون که پامو گرفته بود تا خون رو پاک کنه اخماش رفت تو هم
با عصبانیت اومد شونه نامجون رو گرفت و گفت : تو برو اشپز خونه رو تمیز کن من پای سوگول رو پانسمان میکنم
نامجون یه جوری به جین نگاه کرد که قشنگ میشد تو چشماش خوند که میگه باشه من رفتم اصلا هم نفهمیدم که حسودیت شد
نامجون بلند شد و رفت
جین اومد پامو پانسمان کرد
جین : میتونی راه بری
من : اره فکر کنم
از جام بلند شدم یه قدم برداشتم و دوباره افتادم زمین
جین اومد دستمو گرفت و بلندم کرد و کمکم کرد تا راه برم
در گوش جین گفتم : حسودیت شده بود نامجون داشت پامو پانسمان میکرد
جین که حسابی هول کرده بود گفت : راجب چی حرف میزنی حسودی چیه
من : به من دروغ نگو اگه حسودیت نشده چرا اونجوری عصبانی شدی
جین : من! من کی عصبانی شدم؟ خیالاتی شدی
چپ چپ نگاش کردم
جین : اااا حالا بیخیال بیا بریم
من : باشه
داشتم میرفتم تا جارو رو بیارم تا بیشتر از این گند کاری نشه خوردم زمین
نامجون : چیشد خوبی
خم شد تا بلندم کنه که دید پام زخم شده و داره خون میاد
بلندم کرد و رو صندلی نشوندتم
رفت تا جعبه کمک های اولیه رو بیاره
بعد از اینکه جعبه کمک های اولیه رو اورد خواست تا خون رو پاهام رو پاک کنه جین میاد تو اشپزخونه
بعد از دیدن من با تعجب گفت : چیشده
من : هیچی پام رفت رو شیشه خورده ها
جین با دیدن نامجون که پامو گرفته بود تا خون رو پاک کنه اخماش رفت تو هم
با عصبانیت اومد شونه نامجون رو گرفت و گفت : تو برو اشپز خونه رو تمیز کن من پای سوگول رو پانسمان میکنم
نامجون یه جوری به جین نگاه کرد که قشنگ میشد تو چشماش خوند که میگه باشه من رفتم اصلا هم نفهمیدم که حسودیت شد
نامجون بلند شد و رفت
جین اومد پامو پانسمان کرد
جین : میتونی راه بری
من : اره فکر کنم
از جام بلند شدم یه قدم برداشتم و دوباره افتادم زمین
جین اومد دستمو گرفت و بلندم کرد و کمکم کرد تا راه برم
در گوش جین گفتم : حسودیت شده بود نامجون داشت پامو پانسمان میکرد
جین که حسابی هول کرده بود گفت : راجب چی حرف میزنی حسودی چیه
من : به من دروغ نگو اگه حسودیت نشده چرا اونجوری عصبانی شدی
جین : من! من کی عصبانی شدم؟ خیالاتی شدی
چپ چپ نگاش کردم
جین : اااا حالا بیخیال بیا بریم
من : باشه
۲۱.۱k
۲۶ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.