진정한 사랑❤
진정한 사랑❤
P~26
(اسلاید ۲.۳لباس و کفشه جینا)
(اسلاید۴.۵لباس و کفشه جویی)
فلش بک شب:
ویو جینا:
شب بود ما نیم ساعت دیگه قرار بود بریم عمارت خانواده جیمین یه مهمونی بود بعد مهمونی شام خانوادگی بود لباسمو پوشیدم جیمین هم اماده بود رفتیم سوار ماشین شدیم *راننده دارن *من سرم تو گوشی بود جیمین هم دستشو رو رونم گذاشته بود و داشت نگاه میکرد میکرد چیکار میکنم تو گوشی
مکالمه جویی و جینا:
-س چیکار میکنی با عشقت اشتی کردی هااا👻
@ خفه اره باهاش اشتی کردم تو داری چیکار میکنی من رسیدم به مهمونی کجایی
-من تو راهم شرط میبندم باهم یه کارایی کردین 😈
@ چی ما هیچ کاری نکردیم ذهنه توعه که منحرفه نه من
-راس بگو اگه نگی که من بازم خبر دار میشم🤭
@ اصلا من میرم بای
-بای😂
پایان مکالمه:
👨🏻💼قربان رسیدیم
جیمین:اوکه پیاده شو بیب
جینا:اوکه*پیاده شدیم وارد مهمونی شدن*
م.ج:سلام عروسه گلم خوبی اومدی بلاخره
جینا:سلام مادر جون من خوبم شما خوبین
جیمین:ماهم ادمیم هااا😑
جینا:*میخنده *آهه عشق حسود من
جیمین:من حسود نیستم
جینا:باشه
جیمین:مامان جون ما دیگه میریم سر شام حرف میزنیم
م.ج:باشه من میرم پیشه پدرت خداحافظ
جینا و جیمین:بایی
جینا:اخ که چقدر حسودی تو چاگیا😘
جیمین:باشه بریم پیشه اون دوتا حالا*رفتن پیشه کوک و جویی**بعد کلی حرف و تموم شدن مهمونی رو میزه شام*
م.ج:جیمیننن
م.ک:کوککک
جیمین و کوک:بله
م.ج:به عروسامون که سخت نمیگیرین
کوک و جیمین :نه اصلا
قیافه جویی و جینا:😏کاملا مشخصه*خیلی اروم*
م.ک:ما نوه میخوایم(مادر جان خیلی زود دارین پیش میرین(•͈˽•͈)(˶‾᷄⁻̫‾᷅˵))
جینا:*غذا پرید تو گلوش جیمین داره به پشتش میزنه *
جویی:مادر جان زیاد زود نیس
کوک:نه
جویی:تو یکی خفه
کوک:🤐
جینا:مادر جان ما ها تازه دیروز ازدواج کردیم
پ.ج:امن بنظر من که......
جینا:پدر جانننننننن از شما انتظار ندارم دیگه
م.ج:من میخوام نوم یه دختر و یه پسر باشه
جیمین:موافقم*جینا با پا زدن به پا جیمین و جیمین در حال نگه داشتن خود که صداش در نیاد *
جیمین:😖
م.ج:.............
❤اینم از این پارت ممنون از حمایتتون❤
💗لایک میکنی کامنت هم بزار انرژی بگیرم👈🏻👉🏻🥺
#نفر_بعدی_درکار_نیست
#ما_کیپاپرا_متهدیم
P~26
(اسلاید ۲.۳لباس و کفشه جینا)
(اسلاید۴.۵لباس و کفشه جویی)
فلش بک شب:
ویو جینا:
شب بود ما نیم ساعت دیگه قرار بود بریم عمارت خانواده جیمین یه مهمونی بود بعد مهمونی شام خانوادگی بود لباسمو پوشیدم جیمین هم اماده بود رفتیم سوار ماشین شدیم *راننده دارن *من سرم تو گوشی بود جیمین هم دستشو رو رونم گذاشته بود و داشت نگاه میکرد میکرد چیکار میکنم تو گوشی
مکالمه جویی و جینا:
-س چیکار میکنی با عشقت اشتی کردی هااا👻
@ خفه اره باهاش اشتی کردم تو داری چیکار میکنی من رسیدم به مهمونی کجایی
-من تو راهم شرط میبندم باهم یه کارایی کردین 😈
@ چی ما هیچ کاری نکردیم ذهنه توعه که منحرفه نه من
-راس بگو اگه نگی که من بازم خبر دار میشم🤭
@ اصلا من میرم بای
-بای😂
پایان مکالمه:
👨🏻💼قربان رسیدیم
جیمین:اوکه پیاده شو بیب
جینا:اوکه*پیاده شدیم وارد مهمونی شدن*
م.ج:سلام عروسه گلم خوبی اومدی بلاخره
جینا:سلام مادر جون من خوبم شما خوبین
جیمین:ماهم ادمیم هااا😑
جینا:*میخنده *آهه عشق حسود من
جیمین:من حسود نیستم
جینا:باشه
جیمین:مامان جون ما دیگه میریم سر شام حرف میزنیم
م.ج:باشه من میرم پیشه پدرت خداحافظ
جینا و جیمین:بایی
جینا:اخ که چقدر حسودی تو چاگیا😘
جیمین:باشه بریم پیشه اون دوتا حالا*رفتن پیشه کوک و جویی**بعد کلی حرف و تموم شدن مهمونی رو میزه شام*
م.ج:جیمیننن
م.ک:کوککک
جیمین و کوک:بله
م.ج:به عروسامون که سخت نمیگیرین
کوک و جیمین :نه اصلا
قیافه جویی و جینا:😏کاملا مشخصه*خیلی اروم*
م.ک:ما نوه میخوایم(مادر جان خیلی زود دارین پیش میرین(•͈˽•͈)(˶‾᷄⁻̫‾᷅˵))
جینا:*غذا پرید تو گلوش جیمین داره به پشتش میزنه *
جویی:مادر جان زیاد زود نیس
کوک:نه
جویی:تو یکی خفه
کوک:🤐
جینا:مادر جان ما ها تازه دیروز ازدواج کردیم
پ.ج:امن بنظر من که......
جینا:پدر جانننننننن از شما انتظار ندارم دیگه
م.ج:من میخوام نوم یه دختر و یه پسر باشه
جیمین:موافقم*جینا با پا زدن به پا جیمین و جیمین در حال نگه داشتن خود که صداش در نیاد *
جیمین:😖
م.ج:.............
❤اینم از این پارت ممنون از حمایتتون❤
💗لایک میکنی کامنت هم بزار انرژی بگیرم👈🏻👉🏻🥺
#نفر_بعدی_درکار_نیست
#ما_کیپاپرا_متهدیم
۳.۶k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.