اتفاق
تو را دیدم درونم حس عجیبی اتفاق افتاد
میان عقل و دل جنگ بزرگی اتفاق افتاد
به قربانگاه می برم اسماعیل خودم را
دو دستان آلوده به خونی اتفاق افتاد
کوه پشتت شدم کوهنورد بودی تو
بعد فتح ام رفتی و آتشفشانی اتفاق افتاد
آمدی رفتی نمیدانم چه کردی با دلم
درونم بعد تو بی اشتیاقی اتفاق افتاد
خلوت و آتش که دیدی سوختن را درک کن
همان چوبم که بی تو در اجاقی اتفاق افتاد
میان عقل و دل جنگ بزرگی اتفاق افتاد
به قربانگاه می برم اسماعیل خودم را
دو دستان آلوده به خونی اتفاق افتاد
کوه پشتت شدم کوهنورد بودی تو
بعد فتح ام رفتی و آتشفشانی اتفاق افتاد
آمدی رفتی نمیدانم چه کردی با دلم
درونم بعد تو بی اشتیاقی اتفاق افتاد
خلوت و آتش که دیدی سوختن را درک کن
همان چوبم که بی تو در اجاقی اتفاق افتاد
۴.۱k
۱۰ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.