قصه عشق بادکلمه شاعر
ای عشق مگذار مرا غم ببرد
مگذار مرا این غم مبهم ببرد
زندگی آنچه که آرزوی من بود نبود
کاش سیلی همه را یکسره یکدم ببرد
آه اگر سیب نبود عشق چه باید می کرد
سیب ها را بگذارید که آدم ببرد
سیرم از دنیا که ناکامم گذاشت
آمده مرگ مرا مفت و مسلم ببرد
این گرگ که تو را برد کمین کرده هنوز
قصد دارد ته این قصه مرا هم ببرد
عاشقی قصه خوبی ست ولی بگذارید
عشق را از سرمان، فاصله کم کم ببرد
باد می آید و من پنجره را میبندم
نکند بوی تنت را ز اتاقم ببرد
مگذار مرا این غم مبهم ببرد
زندگی آنچه که آرزوی من بود نبود
کاش سیلی همه را یکسره یکدم ببرد
آه اگر سیب نبود عشق چه باید می کرد
سیب ها را بگذارید که آدم ببرد
سیرم از دنیا که ناکامم گذاشت
آمده مرگ مرا مفت و مسلم ببرد
این گرگ که تو را برد کمین کرده هنوز
قصد دارد ته این قصه مرا هم ببرد
عاشقی قصه خوبی ست ولی بگذارید
عشق را از سرمان، فاصله کم کم ببرد
باد می آید و من پنجره را میبندم
نکند بوی تنت را ز اتاقم ببرد
۱۲.۰k
۱۱ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.