یه رمان جدید. دبیرستان هرج و مرجججج!
💚🕷💚🕷💚🕷💚🕷💚
#دبیرستان_هرج_و_مرج[🕷💚]
#پارت_¹[🕷💚]
«شدو🕷🎶»
سرمو توی بالشتم فرو برده بودم که امی توی راه داد زد: بیدار شید پسراااااا صبح شدهههه.
اهمیت ندادم و چند دقیقه گذشت.
سونیک پرید تو اتاق: شدوووووو بیدار شوووو. صبح شدهههه.
امی- خورشید طلوع کردههه.
- خب از نور خورشید فتوسنتز کنم؟
سونیک- منطقی به نظر میاد. برم بقیه رو بیدار کنم.
بالشت رو کشیدم روی سرم.
- برو بیرون امیییی.
امی رفت بیرون و درو هم بست.
امی- خیلی هیجان دارممم زود باشییییییننننننننن.
میخواستم بازم بخوابم چون تا دیر وقت بیدار بودم ولی امی انگار بلندگو قورت داده بود و همش جیغ میزد.
درو باز کردم و بی حال اومدم بیرون.
سیلور، ناکلز وتیلز رفتن طبقه پایین صبحونه. سونیک مث چی پرید روی نرده و سُر خورد رفت پایین.
منم رفتم پایین. و جمع شدیم دور میز.
تیلز- امروز چندمه؟
سیلور- داداش بزرگهههه.
- ها؟
سیلور- امروز میریم کلاسِ درس؟
- چی چی؟
امی جیغ زد: امروز روز اول مدرسه سـتتتتتت!
ناکلز- خب حالا.
سیلور قرمز شد: وای همکلاسی های جدید!
سونیک- و طرفدارای جدید!
و اما منی که تمام مدت پوکر فیس بودم بین خواب و بیداری مونده بودم.
بعد صبحونه حاضر شدیم و راه افتادیم.
سونیک- بیاید یه چالش بریم.
ناکلز- خوشحال میشم برنده شم دشمنِ عزیز.
بعد چشم تو چشم شدن.
تیلز- خب الان وقت دعوا و کُری خوندن نیست.
سونیک- هر کی برا خودش دوست جدید پیدا کنه.
امی- چی سونیک؟
سیلور گوجه میشود: دوووست؟
سونیک- اره. حتی تو شدو.
بعد تو صورتم لبخند زد منم اخم کردم: عمراااا.
سونیک- پس از الان من برنده ام.
- منظورت چیه دلقک؟
سونیک- یه دوست که همگروهیتم باشه.
💚🕷💚🕷💚🕷💚🕷💚
#دبیرستان_هرج_و_مرج[🕷💚]
#پارت_¹[🕷💚]
«شدو🕷🎶»
سرمو توی بالشتم فرو برده بودم که امی توی راه داد زد: بیدار شید پسراااااا صبح شدهههه.
اهمیت ندادم و چند دقیقه گذشت.
سونیک پرید تو اتاق: شدوووووو بیدار شوووو. صبح شدهههه.
امی- خورشید طلوع کردههه.
- خب از نور خورشید فتوسنتز کنم؟
سونیک- منطقی به نظر میاد. برم بقیه رو بیدار کنم.
بالشت رو کشیدم روی سرم.
- برو بیرون امیییی.
امی رفت بیرون و درو هم بست.
امی- خیلی هیجان دارممم زود باشییییییننننننننن.
میخواستم بازم بخوابم چون تا دیر وقت بیدار بودم ولی امی انگار بلندگو قورت داده بود و همش جیغ میزد.
درو باز کردم و بی حال اومدم بیرون.
سیلور، ناکلز وتیلز رفتن طبقه پایین صبحونه. سونیک مث چی پرید روی نرده و سُر خورد رفت پایین.
منم رفتم پایین. و جمع شدیم دور میز.
تیلز- امروز چندمه؟
سیلور- داداش بزرگهههه.
- ها؟
سیلور- امروز میریم کلاسِ درس؟
- چی چی؟
امی جیغ زد: امروز روز اول مدرسه سـتتتتتت!
ناکلز- خب حالا.
سیلور قرمز شد: وای همکلاسی های جدید!
سونیک- و طرفدارای جدید!
و اما منی که تمام مدت پوکر فیس بودم بین خواب و بیداری مونده بودم.
بعد صبحونه حاضر شدیم و راه افتادیم.
سونیک- بیاید یه چالش بریم.
ناکلز- خوشحال میشم برنده شم دشمنِ عزیز.
بعد چشم تو چشم شدن.
تیلز- خب الان وقت دعوا و کُری خوندن نیست.
سونیک- هر کی برا خودش دوست جدید پیدا کنه.
امی- چی سونیک؟
سیلور گوجه میشود: دوووست؟
سونیک- اره. حتی تو شدو.
بعد تو صورتم لبخند زد منم اخم کردم: عمراااا.
سونیک- پس از الان من برنده ام.
- منظورت چیه دلقک؟
سونیک- یه دوست که همگروهیتم باشه.
💚🕷💚🕷💚🕷💚🕷💚
۴.۶k
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.