گول دست هایی که نمی نویسند

.
گولِ دست هایی که نمی نویسند
و دهانی که بسته است را نخور عزیزم ،
گولِ " فراموش کردم " ها را
.
کلافه ام مثلِ کودکی که در تابستان
میانِ قهقهه هایَش
میانِ بازی ها
چشم ها را می بندَد و
خوابِ مشق های ناتمام می بینَد
.
#مونا_محمدی
دیدگاه ها (۱)

#ان روز که من بار سفر می بندمبا غزلی غسلم دادهدر سپیدی پیچید...

#کدخدا نترسان ما را از شلاقچوب از خدا زیاد خورده ایم#امیرعلی...

#طردم میکنیبه امید بهتر شدنمجانافرشته در تبعیدادم شد#امیرعلی...

#زندگی رامیبخشم بهشکوه شوکرانیکه از دست تو باشد#امیرعلی_قربا...

ای کاش پستچی بودم وهر صبح حال خوب می‌بردم برای آدم ها.هربار ...

چپتر ۳ _ خیانتسکوتی سنگین روی اتاق افتاده بود. آن قدر سنگین ...

کار هر روزم شده بود...تمام ساعت فروشی های شهر را بارها و بار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط