🔥 تلافی ویرانگر🔥
🔥#تلافی_ویرانگر🔥
#Part11
صبح روز بعد، شنیدم سیترا برای دو هفته رفته سفر کاری.
اولش دلخور شدم که منو نبرده، اما وقتی دیدم هیچکس رو حتی لارا رو هم نبرده یکم اروم شدم!
تموم این مدت سخت تمرین میکردم و در روز 6 ساعت برای خواب و استراحت داشتم.
لارا از سیترا سخت گیر تر بود و اگه با دختر زیبا و کیوت کره ای به اسم لیسا آشنا نمیشدم که بهم دلداری بده قطعا دووم نمیاوردم!
افراد سیترا بیشتر متشکل از دخترای آمریکایی بود.خود سیترا هم اصالتا آمریکایی بود و این طور که فهمیدم باند اصلی اونجا بود و سیترا فقط برای گرفتن یک انتقام مهم به کره اومده بود.
دخترای کره ای هم بین افراد بودن اما ریزجثه بودنشون غیرقابل انکار بود.
اوضاع واقعاً تکراری بود تا اینکه بعد از دوهفته سیترا برگشت!
با دیدن قد و قامت بلندش، استشمام رایحه ی مگنولیا که رو تن اون بوی بهتری داشت، تازه فهمیدم چقدر دلتنگش بودم!
همه دلتنگش بودن!
اون یه جورایی سرپناه دخترایی بود که یه زمانی از زندگی شون نا امید و یا طرد شده بودن!
بعد از اینکه همه سیترا رو بغل و اظهار دلتنگی کردن، من خودم رو انداختم بغلش: دختر عمو!
غیرمنتظره بوسه ای روی سرم گذاشت: میبینم که قدت بلندتر شده گرگ کوچولو!
با ذوق نگاهش کردم: یعنی ممکنه منم مثل تو ۱۸۰ سانت قد بکشم؟ زدم الان قدم ۱۷۰ سانته! برای اولین بار تو این مدت خندید:گرگ کوچولو میخواد شبیه آلفا جلب بشه هوم؟
لبم رو گاز گرفتم: تو الگوی منی!
سرش رو تکون داد: میگم باهات تمرین افزایش قد کار کنن خوبه؟
پریدم هوا و گونه اش رو بوسیدم: عالیه!
یکی از دخترا گفت: یااااا...همین الان اون آلفا جم رو بوسید...دختره ی خوش شانس!
خنده همه رفت هوا!
لارا با خوشحالی گفت: اگه اجازه بدین امشب یه جشن ترتیب بدم!
برخلاف انتظارم سیترا لبخند زد: ایده خوبیه.
با خوشحالی گفتم: حتما سفر خوبی داشتی که انقدر شادی!
در حالی که میرفت سمت اتاقش چشمکی زد: من یه غنیمت با ارزش با خودم آوردم!
.... ادامه دارد....
#Part11
صبح روز بعد، شنیدم سیترا برای دو هفته رفته سفر کاری.
اولش دلخور شدم که منو نبرده، اما وقتی دیدم هیچکس رو حتی لارا رو هم نبرده یکم اروم شدم!
تموم این مدت سخت تمرین میکردم و در روز 6 ساعت برای خواب و استراحت داشتم.
لارا از سیترا سخت گیر تر بود و اگه با دختر زیبا و کیوت کره ای به اسم لیسا آشنا نمیشدم که بهم دلداری بده قطعا دووم نمیاوردم!
افراد سیترا بیشتر متشکل از دخترای آمریکایی بود.خود سیترا هم اصالتا آمریکایی بود و این طور که فهمیدم باند اصلی اونجا بود و سیترا فقط برای گرفتن یک انتقام مهم به کره اومده بود.
دخترای کره ای هم بین افراد بودن اما ریزجثه بودنشون غیرقابل انکار بود.
اوضاع واقعاً تکراری بود تا اینکه بعد از دوهفته سیترا برگشت!
با دیدن قد و قامت بلندش، استشمام رایحه ی مگنولیا که رو تن اون بوی بهتری داشت، تازه فهمیدم چقدر دلتنگش بودم!
همه دلتنگش بودن!
اون یه جورایی سرپناه دخترایی بود که یه زمانی از زندگی شون نا امید و یا طرد شده بودن!
بعد از اینکه همه سیترا رو بغل و اظهار دلتنگی کردن، من خودم رو انداختم بغلش: دختر عمو!
غیرمنتظره بوسه ای روی سرم گذاشت: میبینم که قدت بلندتر شده گرگ کوچولو!
با ذوق نگاهش کردم: یعنی ممکنه منم مثل تو ۱۸۰ سانت قد بکشم؟ زدم الان قدم ۱۷۰ سانته! برای اولین بار تو این مدت خندید:گرگ کوچولو میخواد شبیه آلفا جلب بشه هوم؟
لبم رو گاز گرفتم: تو الگوی منی!
سرش رو تکون داد: میگم باهات تمرین افزایش قد کار کنن خوبه؟
پریدم هوا و گونه اش رو بوسیدم: عالیه!
یکی از دخترا گفت: یااااا...همین الان اون آلفا جم رو بوسید...دختره ی خوش شانس!
خنده همه رفت هوا!
لارا با خوشحالی گفت: اگه اجازه بدین امشب یه جشن ترتیب بدم!
برخلاف انتظارم سیترا لبخند زد: ایده خوبیه.
با خوشحالی گفتم: حتما سفر خوبی داشتی که انقدر شادی!
در حالی که میرفت سمت اتاقش چشمکی زد: من یه غنیمت با ارزش با خودم آوردم!
.... ادامه دارد....
۱.۲k
۰۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.