با کراوات به دیدار خدا رفتم و شد

با کراوات به دیدار خدا رفتم و شد
برخلاف جهت اهل ریا رفتم و شد
ریش خود را ز ادب صاف نمودم با تیغ
همچنان آیینه با صدق و صفا رفتم و شد
با بوی ادکلنی گشت معطر بدنم
عطر بر خود زدم و غالیه سا رفتم و شد
حمد را خواندم و آن مد ولالضالین را
ننمودم ز ته حلق ادا، رفتم و شد
همچو موسی نه عصا داشتم و نه نعلین
سر خوش و بیخبر و بی سروپا رفتم و شد
لن ترانی نشنیدم ز خداوند چو او
ارنی گفتم و او گفت "رتا" رفتم و شد
مدعی گفت چرا رفتی و چون رفتی و کی؟
من دلباخته بی چون و چرا رفتم و شد
تو تنت پیش خدا روز و شبان خم شد و راست
من خدا گفتم و او گفت بیا رفتم و شد
مسجد و دیر و خرابات به دادم نرسید
فارغ از کشمکش این دو سه تا رفتم و شد
خانقا هم فلک آبی بی سقف و ستون
پیر من آنکه مرا داد ندا رفتم و شد
گفتم ای دل به خدا هست خدا هادی تو
تا بدینسان شدم از خلق رها رفتم و شد
دیدگاه ها (۵)

.

سلام ای عشق دیروزی،منم آن رفته از یادیکه روزی چشمهایم را،به ...

به جای تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم می آوری، شاخه...

..

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط