سلام ای عشق دیروزیمنم آن رفته از یادی

سلام ای عشق دیروزی،منم آن رفته از یادی
که روزی چشمهایم را،به دنیایی نمیدادی

سلام ای رفته از دستی،که میدانم نمی آیی
و میدانم برای من،امیدی رفته بر بادی

به خاطر داریَم آیا؟!به خاطر دارمت آری!
سلام ای باور پاکی،که از چشمم نیفتادی

اسیر عشق من بودی،زمانی...لحظه ای...روزی
رهایت کردم و گفتم:پرستویم تو آزادی!

نوشتی:بی تو میمیرم،خرابت میشوم عمری
کنون فردای دیروز است،ببین حالا چه آبادی!!

سکوتم را نکن باور،خودت هم خوب میدانی
که در اشعار من چیزی،شبیهِ داد و فریادی

حقیقت زهر تلخی بود،که آگاهانه نوشیدم
از این هم تلخ تر باشی،همان شیرینِ فرهادی...تنهاترین....
دیدگاه ها (۲)

هرچه کردی به دلم باز تو را بخشیدمبا زبان زخم زدی دشنه زدی خن...

AlwaySloveuUu:🌿 @sherenooگرچه با تقدیر ناچار از مدارا کردنم...

.

با کراوات به دیدار خدا رفتم و شد برخلاف جهت اهل ریا رفتم و ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط