رویای جوانی

#رویای #جوانی
#پارت_۱۱
اون واقعا خیلی ساکت بود و همچنین خیلی قابل اعتماد . معلم هر کاری داشت به اون می گفت .
زنگ خورد و معلم رفت ولی به بچه ها گفت که این زنگ تفریح رو تو کلاس بمونن . بچه ها هم قبول کردن . یه دفعه همه اومدن سراغ ما . هر کس یه چیز میگفت :
_ ولی اصلا خوشگل نیستن .
+ آره بابا تازه خیلی هم خودشونو میگیرن .
خیلی داشت بهم بر میخورد که یه دفعه هارین ( بغلدستیم ) بلند شد رو به اونا و گفت :
_ فقط یه کلمه دیگه حرف بزنید تا یه بلایی سرتون بیارم که مرغای آسمون به حالتون گریه کنن .
واقعا ترسناک شده بود .
وویی اومد پیش هارین و بهش گفت : هی آروم باش بیا بشین .
دوستای عجیبین ولی خب هوای همو خیلی دارن .
تو فکر بودم که یه دفعه یه آهنگ پخش شد . آهنگ فیک لاو بی تی اس . یعنی آهنگ خودمون . هممون تعجب کرده بودیم . همونایی که ما رو اذیت کرده بودن شروع کردن هیت دادن بهمون .
_ شبیه دختران .
+ مطمئنم عمل کردن انقد که بی ریخت بودن ولی الان بی ریختتر شدن . ( خنده ی دسته جمعی )
× صداشون خیلی نازکه مثل دخترا میخونن .
یه دفعه سونگی بلند شد و با کتاب زد تو صورت یکیشون و اون یکی رو هم تو دستش خودکار فرو کرد .
_ ایییی دستم چت.....
یه دفعه وقتی دید سونگی بالا سرشه خشکش زد .
( سونگی ) بهت هشدار داده بودم که از حدت عبور نکنی . و تو از حرفم سر پیچی کردی . حالا تاوان کارتو پس میدی .
و اومد با پا بزنه تو صورتش که جیهو جلوش و گرفت :
_ نونا آروم باش . منم از دستشون اعصبانی شدم ولی الان حالم بهتره . بیا آب بخور .
فهمیدم چرا وقتی اون گروه اومدن تو کلاس همه ساکت شده بودن . یه کاسه ای زیر نیم کاسه هست .
قطعا اینا دارن تو این مدرسه یه کارایی میکنن .
موقع زنگ شد و همه رفتن خونه هاشون جز کلاس دوازدهمی ها چون اونا خوابگاه داشتن . بعضی وقتا به خواسته ی خودشون میتونستن برن خونشون . امروزم همه رفته بودن جز اون هفتا . من و بقیه ی گروه دنبال خوابگاه شماره ۳ بودیم که یه دفعه وویی رو دیدیم .
( _ وویی ، + یونگی )
_ سلام
+ سلام
_ من بانگ وویی هستم . من یکی از کسایی هستم که تو خوابگاه شماره ۳ میمونن . میبرمتون اونجا دنبالم بیاید .
+ ام ممنون فقط چند نفریم تو خوابگاه ؟
_ ما خودمون هفت نفریم . ولی با شما ۱۴ نفریم . نگران نباشید جا هست .
ما رو برد تو خوابگاه و دیدیم همون بغلدستی هامونن .
_ سلام کنین .
( هارین ) مگه بچه ایم که تو بهمون میگی ؟ خودمون میدونیم بزار بیان تو .
( سورین ) سلام من سورینم .
+ سلام . ببخشید مزاحمتون شدیم .
( سورین ) نه بابا ما هم قبلا ۱۴ نفر بودیم ولی اون ۷ تا هیتر کیپاپ بودن و سونگی با پرده یکیشونو داشت خفه می کرد به خاطر همین رفتن و اگر نه اصن باید ۱۴ نفر باشیم . خوشبختم از آشناییتون .
من و اعضا خشکمون زده بود . خفه کرده ؟ سونگی ؟ به خاطر هیت دادن ؟ به کی هیت دادن ؟ چجوری معلم و مدیر هیچی بهش نگفتن ؟ تو این فکرا بودم که یه دفعه خود سونگی اومد جلو . کلاه هودیشو انداخت . رو به من و اعضا وایساد .
( سونگی ) من سونگی ام . احتمالا براتون سواله که چرا مدیر و معلم هیچی نگفتن یا اخراجم نکردن ؟ چون اونا حقشون بود . معلم و مدیر هم میدونن .
+ چی رو میدونن ؟
( سونگی ) ‌که هیچکس حق نداره به بی تی اس توهین کنه اونم جلو ما .
فهمیدم . پس اینجا یه مدرسه ی عادیه که دانش آموزای برترش فن کیپاپن و معلم و مدیر هم این برتر ها هر کاری کنن هیچی نمیگن بهشون .
اوکی .
کاور درست کردم رفقا 🙃#بی_تی_اس#نامجون#جین#آر_ام#هوسوک#یونگی#جیهوپ#شوگا#جیمین#تهیونگ#وی#ته_ته#جونگکوک#کوکی#جی_کی#آرمی#بنگتن#کیپاپ#انهایپن#جی#جیک#نیکی#جونگوون#سونگهون#هیسونگ#سونو#انجین
دیدگاه ها (۰)

سناریو در خواستیوقتی می خواید فیلم ترسناک ببینید و اون میترس...

سناریو وقتی ازشون متنفری و اونا تو رو عاشق خودت میکنن 😍نامجو...

#رویای #جوانی #پارت-۱۰وقتی سوار ماشین شدیم یادمون افتاد که آ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط