درست مثل فنجان قهوه

درست مثل فنجان قهوه
که ته می کشد

پنجره
کم کم از تصویر تو
تهی می شود

حالا
من مانده ام
و
پنجره ای خالی
و
فنجان قهوه ای
که ازحرف های نگفته
پشیمان است
دیدگاه ها (۵)

یک نفر را دوست دارم، شعر میگویم برایش...آمده در زیر شعر من ن...

سر من درد که نهمیل شکستن داردتا که بیرون بکشماز وسطشفکر تو ر...

شاید از همین هفته جمعه ها را تعطیل کنمچشم هایم را ببندمنفس ع...

آنقدر دست به گیسوی تو در شعر برم تا خود اقرار کنی ، تشنه ی ...

میز کوچکی دو نفره با پارچه ی چهارخونه ی قرمز!فکرش را بکن، خو...

در این هوای بغض آلودیادت خواهم کرددر این افکار تو خالیتو را ...

پل اعتمادیه سبد خوراکی همیشه در آشپرخونه اداره وجود داشت. اگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط