با تواَم، نطفه ی بی تابی و رسوایی ِ من
با تواَم، نطفه ی بی تابی و رسوایی ِ من
با تواَم باعثِ بی خوابی و تنهاییِ من
با تواَم نقطه ی بی وزنی و تنها شدنم
با تواَم حسرت گرمای تنت روی تنم
بی شرف باش و به لبهای گسَم بوسه بزن
بغلم کن که بگیرد نفسم، بوسه بزن
روسری باز کن و غرق تمنایم کن
بی قرارم کن و از دور تماشایم کن
مُشتی از موی سیاهت به تن و شانه بریز
پشت هم چرخ بزن، چرخ بزن، چرخ! عزیز
گونه را چال بینداز و خرابم کن و بعد...
با صدای نفَست در تب و تابم کن و بعد...
بغلم کن به سر و گردن من دست بکش
شیره جان مرا هرچه که مانده است بکش
#پویا_جمشیدی
با تواَم باعثِ بی خوابی و تنهاییِ من
با تواَم نقطه ی بی وزنی و تنها شدنم
با تواَم حسرت گرمای تنت روی تنم
بی شرف باش و به لبهای گسَم بوسه بزن
بغلم کن که بگیرد نفسم، بوسه بزن
روسری باز کن و غرق تمنایم کن
بی قرارم کن و از دور تماشایم کن
مُشتی از موی سیاهت به تن و شانه بریز
پشت هم چرخ بزن، چرخ بزن، چرخ! عزیز
گونه را چال بینداز و خرابم کن و بعد...
با صدای نفَست در تب و تابم کن و بعد...
بغلم کن به سر و گردن من دست بکش
شیره جان مرا هرچه که مانده است بکش
#پویا_جمشیدی
۱.۶k
۱۲ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.