p 1
ایزابلا دختر اصلی داستان ماهست مادرو پدرش باید به یه سفر کاری برن ولی خب ایزابلا رو نمی تونن ببرن چون مدرسه داره کلاس نهم هست پس باید خوب درس بخونه و پدرش هم به داداشش زنگ میزنه و قضیه رو براش میشه و قرار شد ایزابلا پیش عموش بمونه اون عموش هم خیلی مهربان بود و به همین دلیل اون پیش عموش میمونه بعد هم خبر میرسه که عموش هم باد بره به سفر راستی هسرش هم با خودش میبره و پدر مادر ایزابلا ۳ ماه میمونن و اینجا دیگه ایزا با پسر عموش کوک میمونه و بقیه هم که ادامه ی داستان میفهمید ...امیدوارم خوشتون بیاد ♡♡♡
.
.
.
ایزا ویو:
سلام اسم من جعون ایزابلا هست من الان سه روزه پیش کوک هستم و دیگه قضیه هم که مدونید فردا تولد منه و من خجالت میکشم به کوک بگم برام لباس خوجمل بخره اینارو ول صبح از خواب نازنینم پاشدم لباس پوشیدم و رفتم پایین دیدم کوک هم هست
ایزا: صبح بخیر
کوک: صبحت بخیر
صبحانه ام رو خودم و و رفتم س۸ت در که کوک گفت
کوک: کجا ؟
ایزا: کلاس زبان
کوک: خودم میبرمت
ایزا ولی
کو : بابات تورو به من سپرده پس کارات با منه
ایزا: اوک
رسیدیم به کلاس زبان که من پیاده شدم
ایزا: بای 👋🏻
کوک: بابای👋🏻
《تیچرمون اومد و درس داد و رفتیم بیرون کلاس هر چی منتظر کوک موندم نیومد برای همین قدم زنان رفتم خونه که یهو.....》
.
.
.
خب بود .....خوشتون اومد ؟😘😘😘😘
منتظر پارت بعد باشیددد💗🍓🍓🍓🍓
بابای
.
.
.
ایزا ویو:
سلام اسم من جعون ایزابلا هست من الان سه روزه پیش کوک هستم و دیگه قضیه هم که مدونید فردا تولد منه و من خجالت میکشم به کوک بگم برام لباس خوجمل بخره اینارو ول صبح از خواب نازنینم پاشدم لباس پوشیدم و رفتم پایین دیدم کوک هم هست
ایزا: صبح بخیر
کوک: صبحت بخیر
صبحانه ام رو خودم و و رفتم س۸ت در که کوک گفت
کوک: کجا ؟
ایزا: کلاس زبان
کوک: خودم میبرمت
ایزا ولی
کو : بابات تورو به من سپرده پس کارات با منه
ایزا: اوک
رسیدیم به کلاس زبان که من پیاده شدم
ایزا: بای 👋🏻
کوک: بابای👋🏻
《تیچرمون اومد و درس داد و رفتیم بیرون کلاس هر چی منتظر کوک موندم نیومد برای همین قدم زنان رفتم خونه که یهو.....》
.
.
.
خب بود .....خوشتون اومد ؟😘😘😘😘
منتظر پارت بعد باشیددد💗🍓🍓🍓🍓
بابای
۵.۷k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.