خانه را دوست داشتم

خانه را دوست داشتم،
دورم کردند
جاده را دوست داشتم،
گُمم کردند
دریا را دوست داشتم،
غرقم کردند
کوه را دوست داشتم،
پایینم انداختند
جنگل را دوست داشتم،
آتشم زدند
طو را دوست دارم
و این
پایان ماجرا نیست...
دیدگاه ها (۳)

کلاغ هم کلاغهای قدیم !این همه پشت سرت می گویمدوستت دارم ...ی...

شخصیت هایی در من اندکه همدیگر را زخمی می کنندهمدیگر را می کش...

دوست داشتن،چیزی شبیه به گم شدنه،توی یه آدم دیگه.حالا هرچی کس...

جمعهاسپندمیریزدبرآتشدلتنگی ام...😔 #عباس_زارعی

"همزن " و "آبمیوه گیری" ام را از هم جدا کردم .زن و شوهرند و ...

ما دهه شصتیا نسلی هستیم که درصورت بروز شیطنت بیش از حد

پارت ۱۱یک ساعت بعد. تموم مهمون ها آمده بودنهمه واین نشسته بو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط