ارسلان:از خونه خارج شدیم
ارسلان:از خونه خارج شدیم
دیانا:ارسلان
ارسلان:جانم
دیانا:مامانم اینا ساعت ۱ میان ما باید ساعت ۱۱ اونجا باشیم
ارسلان:اوکی عسلم
دیانا:داشتیم به سمت بام میرفتیم کع همه جا خلوت بود ارسلان گاز داد و با تمام سرعت رف
ارسلان:دیانا خوش میگذره
دیانا:نه ترو خدا ارسلان یواش
ارسلان:باشه بابا
دیانا:رسیدیم .....
ارسلان:با دیانا رفتیم رو یه نیمکت نشستیم دیانا سردش بود و میلرزید
دیانا:ارسلان
ارسلان:جانم
دیانا:ارسلان اگه مامان و بابام قبول نکنن چی
ارسلان:چرا قبول نکنن
دیانا:چمیدونم
ارسلان:دیانا اگه قبول نکنن پیشت باشم خودمو میکشم
دیانا:عههه.. این چه حرفیه
ارسلان:🤣
ارسلان:خوبی
دیانا :اوم
ارسلان:مطمعنی
دیانا:آره. فقط یه کوچولو دل دردم
ارسلان:میخوای بریم خونه
دیانا:میشه بریم خونه نیکا و متين
ارسلان:اوکی
دیانا :ایی
ارسلان:وایسا رفتم و دیانا رو بغل کردم تو دستام گرفتم
دیانا: ارسلان ولم کن
ارسلان:الان.... بردمش تو ماشین و صندلی شاگرد رو خوابوندم و دیانا رو خوابوندم
دیانا :ارسلان چته تو چرا اینجوری میکنی ؟
ارسلان:دلت خوبه
دیانا:ارسلان حامله که نیستم یه دل درد سادس
ارسلان:دیانا من بهت نگفتم ولی تو حامله ای
دیانا:چی میگی
ارسلان:بچمون
دیانا:ارسلان داری دیوونم میکنی چی میگی
ارسلان:دیانا تو یه بچه کوچولو تو شکمت داری
دیانا:ارسلان 😭😭
ارسلان:گریه نکن
دیانا:به هق هق افتاده بودم گفتم چی میگی
ارسلان:اوکی اوکی الکی گفتم دیانا گریه نکن قربونت برم
دیانا:ینی چی
ارسلان:شوخی کردم فدات شم من
دیانا:بریم بیمارستان
ارسلان:ینی چی واسه چی
دیانا:آزمایش بدم
ارسلان:الکی گفتم دیانا
دیانا:به خدا دارم میمیرم از دل درد تو هم اینجوری میکنی .. میخوام مطمئن شم
ارسلان:اشکای دیانا رو پاک کردم و گفتم باشه عزیزم
......
لایک ها به ده برسه پارت بعدی رو میزارم
دیانا:ارسلان
ارسلان:جانم
دیانا:مامانم اینا ساعت ۱ میان ما باید ساعت ۱۱ اونجا باشیم
ارسلان:اوکی عسلم
دیانا:داشتیم به سمت بام میرفتیم کع همه جا خلوت بود ارسلان گاز داد و با تمام سرعت رف
ارسلان:دیانا خوش میگذره
دیانا:نه ترو خدا ارسلان یواش
ارسلان:باشه بابا
دیانا:رسیدیم .....
ارسلان:با دیانا رفتیم رو یه نیمکت نشستیم دیانا سردش بود و میلرزید
دیانا:ارسلان
ارسلان:جانم
دیانا:ارسلان اگه مامان و بابام قبول نکنن چی
ارسلان:چرا قبول نکنن
دیانا:چمیدونم
ارسلان:دیانا اگه قبول نکنن پیشت باشم خودمو میکشم
دیانا:عههه.. این چه حرفیه
ارسلان:🤣
ارسلان:خوبی
دیانا :اوم
ارسلان:مطمعنی
دیانا:آره. فقط یه کوچولو دل دردم
ارسلان:میخوای بریم خونه
دیانا:میشه بریم خونه نیکا و متين
ارسلان:اوکی
دیانا :ایی
ارسلان:وایسا رفتم و دیانا رو بغل کردم تو دستام گرفتم
دیانا: ارسلان ولم کن
ارسلان:الان.... بردمش تو ماشین و صندلی شاگرد رو خوابوندم و دیانا رو خوابوندم
دیانا :ارسلان چته تو چرا اینجوری میکنی ؟
ارسلان:دلت خوبه
دیانا:ارسلان حامله که نیستم یه دل درد سادس
ارسلان:دیانا من بهت نگفتم ولی تو حامله ای
دیانا:چی میگی
ارسلان:بچمون
دیانا:ارسلان داری دیوونم میکنی چی میگی
ارسلان:دیانا تو یه بچه کوچولو تو شکمت داری
دیانا:ارسلان 😭😭
ارسلان:گریه نکن
دیانا:به هق هق افتاده بودم گفتم چی میگی
ارسلان:اوکی اوکی الکی گفتم دیانا گریه نکن قربونت برم
دیانا:ینی چی
ارسلان:شوخی کردم فدات شم من
دیانا:بریم بیمارستان
ارسلان:ینی چی واسه چی
دیانا:آزمایش بدم
ارسلان:الکی گفتم دیانا
دیانا:به خدا دارم میمیرم از دل درد تو هم اینجوری میکنی .. میخوام مطمئن شم
ارسلان:اشکای دیانا رو پاک کردم و گفتم باشه عزیزم
......
لایک ها به ده برسه پارت بعدی رو میزارم
۲۴.۰k
۱۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.