فردی چند گردو به بهلول داد
فردی چند گردو به بهلول داد
گفت :
بشکن و بخور و برای من دعا کن...
بهلول گردوها را شکست و خورد اما دعا نکرد ...
آن مرد گفت :
گردوها را می خوری نوش جان ، ولی من صدای دعای تو را نشنیدم...!
بهلول گفت :
مطمئن باش اگر در راه خدا
داده ای ، خدا خودش صدای شکستن گردوها را
شنیده است ...
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن..
که خواجه خود روش بنده پروری داند...
گفت :
بشکن و بخور و برای من دعا کن...
بهلول گردوها را شکست و خورد اما دعا نکرد ...
آن مرد گفت :
گردوها را می خوری نوش جان ، ولی من صدای دعای تو را نشنیدم...!
بهلول گفت :
مطمئن باش اگر در راه خدا
داده ای ، خدا خودش صدای شکستن گردوها را
شنیده است ...
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن..
که خواجه خود روش بنده پروری داند...
- ۲.۴k
- ۲۵ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط