عضو افتخاری پارت ۴۶

#عضو_افتخاری
#پارت_46
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
با بهت بهش نگاه کردم باورم نمیشد تهیونگ بود( البته با اعضا😂)

_پسرا! شما! اینجا! هن! هیس هیچی نگین باید ویندوزم بالا بیاد🤣😐

جین:فک کنم هنوز باورش نشده
یونگی:میخواید پپپخ بترسونمش؟
وی:چرا
یونگی:تا ویندوزش بالا بیاد

و منی که همچنان هنگ بودم🤧😅

کوکی:اینجوری فقط میترسه
جیمین:ولی فک نکنم سوزی از چیزی بترسه
نامجون:اووم اره

جیهوپ:عه بچه ها اذیتش نکنید( بعدش اومدو دستمو گرفت و زل زد تو چشگام:اره میاییم)

از بهت اومدم بیرون.
_پسرا اصن انتظارشو نداشتم به خاطر همین تعجب کردم

و:بله اگاهیم

_بفرمایید بشینید

کوکی:سوزی خونت چرا این همه دلگیره خب پرده هارو کنار بزن
_خب بیشتر وقت و تو شرکتم خیلی وقتا تا نصف شب بیرونم

جین:دلم گرفت . بعد رفت و پرده هارو کنار زد

نامی؛:خونه قشنگی داری

_اووم مرسی

_ناهار خوردین؟

همگی:بلهههه

با لبخند_خب من برم لباسمو عوض کنم بیام

رفتم اتاقم تا لباسمو عوض کنم بعد ازینکه لباسمو عو ض کردم و برگشتم پیششون.

جونکوک بین خودشو تهیونگ برام جا باز کرد و اشاره کرد اونجا بشینم

قیافه تهیونگم شاد شد دلم براش تنگ شده بود بعد ازینکه نشستم تهیونگ خیلی غیر مخصوص و بدون اینکه کسی بفهمه چند ثانیه دستمو گرفت و بعد ول کرد...


ادامه دارد...
دیدگاه ها (۰)

عضو افتخاری پارت ۴۵

عضو افتخاری پارت ۴۷

خدایی شوگا موهاش خیلی تو لایو قشنگ بود 😍😍😍😍😍❤️❤️❤️❤️❤️❤️😍🥰🥺🥺...

رمان{ برادر ناتنی } پارت ۵

پارت ۴۳ فیک دور اما آشنا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط