عشقشفاف
#عشق_شفاف
part: ²
و دستشو میزاره رو در و میبندتش و بعد رفت و نشست رو صندلیش و بهش اشاره میکنه که بشینم
چویا: نه راحتم
دازای: خوب خانم ناکاهارا با این اشوبی که درست کردی باید چیکار کنم که یاد بگیری نباید.....
چویا: تقصیر من نبود اونا اذیتم کردن
دازای: اما شما هم به افراد اسیب زدید هم به شرکت
چویا: الان میخوایید اخراجم کنید
دازای: نه ولی اگه قبول نکنی که تعهد نامه رو امضا کنی شاید مجبور بشم اخراجت کنم
چویا: اگه با یه تعهد نامه درست میشه پس امضاش میکنم
دازای: خوبه پس بیا اینجا
راه اوفتادم به سمتش و رسیدم به میزش رئیس یه کاغذ گذاشت رو میز تا خاستم امضاش کنم خودکار رو از دستم کشید
دازای: یادت باشه قبل امضا کردن برگه رو بخونی تا تو پاچت نره
چویا: اوهوم
شروع کردم به خوندن همش یه تعهد نامه بود پس امضاش کردم
دازای: انگشتم بزن
چویا: اخه برا چی؟
از زبان راوی:
دازای دست چویا رو میگیره وهمونطور که داشتن تو صورت هم نگاه میکردم دازای انگشت چویا رو جوهری میکنه و میزنه به برگه
دازای: حالا میتونی بری
و اون برگه رو میزاره توی کشوی میزش
از زبان چویا:
از اتاق اومدم بیرون و رفتم سر کارم حتی نتونستم غذا بخورم
یه کمی نشستم ساعتو نگاه کردم ساعت ساعت 6 بود دو ساعت دیگه شیفت تموم میشد و شیفت دوم میومد سر کار
یهو برام سوال شد که چه جوری رئس هر دو شیفتو هست خواب نداره
نمیدونم شاید اون چهار ساعتی که اجازه نمیدن کسی وارد بشه تو دفترش میخوابه اخه اونجا که تختی نیست اذیت نمیشه
ویو ساعت 8
بلاخره شیفت تموم شد راه اوفتادم به سمت خونه امیدوار بودم که اون لعنتی خونه نباشه وقتی رسیدم دیدم شانس باهام یار بوده و خونه نیست رفتم حموم و تا اومدم دراز بکشم که بخوابم قفسه ی سینم تیر کشید یادم اومد که امروز دو دفعه بهش فشار اومده پس نمیتونم ازش توقع درد نداشتم بکنم به هزار بدبدختی بود خوابیدم
ویو ساعت 8 صبح
دیر از خواب بلند شدم باید یک ساعت دیگه سر کار باشم نمیتونستم چیزی بخورم از طرفی هم خیلی گشنه ام بود برا همین کارتمو برداشتم و تصمیم گرفتم که امروز بیرون غذا بخورم
ویو وقتی صبحانه خورد
راه اوفتادم نیم ساعت دیگه باید اونجا میبودم داشتم سریع راه نیرفتم که چشمم خور به یه کلاه تو فروشگاه (دوستان عزیز این همون کلاه خود چویا عه الان تازه دیدتش) قیمتش خیلی زیاد بود برا همین تصمیم گرفتم که یه کار دیگه هم انجام بدم تا بتونم بخرمش رفتم سر کار که یهو........
اینم پارت دومم(づ ̄ ³ ̄)づ
اگر خوشتون اومد بگینننن😼🎀
part: ²
و دستشو میزاره رو در و میبندتش و بعد رفت و نشست رو صندلیش و بهش اشاره میکنه که بشینم
چویا: نه راحتم
دازای: خوب خانم ناکاهارا با این اشوبی که درست کردی باید چیکار کنم که یاد بگیری نباید.....
چویا: تقصیر من نبود اونا اذیتم کردن
دازای: اما شما هم به افراد اسیب زدید هم به شرکت
چویا: الان میخوایید اخراجم کنید
دازای: نه ولی اگه قبول نکنی که تعهد نامه رو امضا کنی شاید مجبور بشم اخراجت کنم
چویا: اگه با یه تعهد نامه درست میشه پس امضاش میکنم
دازای: خوبه پس بیا اینجا
راه اوفتادم به سمتش و رسیدم به میزش رئیس یه کاغذ گذاشت رو میز تا خاستم امضاش کنم خودکار رو از دستم کشید
دازای: یادت باشه قبل امضا کردن برگه رو بخونی تا تو پاچت نره
چویا: اوهوم
شروع کردم به خوندن همش یه تعهد نامه بود پس امضاش کردم
دازای: انگشتم بزن
چویا: اخه برا چی؟
از زبان راوی:
دازای دست چویا رو میگیره وهمونطور که داشتن تو صورت هم نگاه میکردم دازای انگشت چویا رو جوهری میکنه و میزنه به برگه
دازای: حالا میتونی بری
و اون برگه رو میزاره توی کشوی میزش
از زبان چویا:
از اتاق اومدم بیرون و رفتم سر کارم حتی نتونستم غذا بخورم
یه کمی نشستم ساعتو نگاه کردم ساعت ساعت 6 بود دو ساعت دیگه شیفت تموم میشد و شیفت دوم میومد سر کار
یهو برام سوال شد که چه جوری رئس هر دو شیفتو هست خواب نداره
نمیدونم شاید اون چهار ساعتی که اجازه نمیدن کسی وارد بشه تو دفترش میخوابه اخه اونجا که تختی نیست اذیت نمیشه
ویو ساعت 8
بلاخره شیفت تموم شد راه اوفتادم به سمت خونه امیدوار بودم که اون لعنتی خونه نباشه وقتی رسیدم دیدم شانس باهام یار بوده و خونه نیست رفتم حموم و تا اومدم دراز بکشم که بخوابم قفسه ی سینم تیر کشید یادم اومد که امروز دو دفعه بهش فشار اومده پس نمیتونم ازش توقع درد نداشتم بکنم به هزار بدبدختی بود خوابیدم
ویو ساعت 8 صبح
دیر از خواب بلند شدم باید یک ساعت دیگه سر کار باشم نمیتونستم چیزی بخورم از طرفی هم خیلی گشنه ام بود برا همین کارتمو برداشتم و تصمیم گرفتم که امروز بیرون غذا بخورم
ویو وقتی صبحانه خورد
راه اوفتادم نیم ساعت دیگه باید اونجا میبودم داشتم سریع راه نیرفتم که چشمم خور به یه کلاه تو فروشگاه (دوستان عزیز این همون کلاه خود چویا عه الان تازه دیدتش) قیمتش خیلی زیاد بود برا همین تصمیم گرفتم که یه کار دیگه هم انجام بدم تا بتونم بخرمش رفتم سر کار که یهو........
اینم پارت دومم(づ ̄ ³ ̄)づ
اگر خوشتون اومد بگینننن😼🎀
- ۳.۱k
- ۳۱ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط