پارت ۱ :unholy
پارت ۱ :unholy
ویو ا/ت : میدونستم اینجا هم به من کار نمیدن . خب بزارین خودم رو معرفی کنم،اسم ا/ت هست یعنی هان ا/ت وقتی به دنیا اومدم مامانم مرد و بابام همش یا داره مست میکنه یا قمار میکنه
از کافه اومدم بیرون وچون بهم شغل نداده بودن خیلی عصبانی بودم و رفتم خونه ..... وقتی رسیدم در رو باز کردم و دیدم بابام با یک مرد رو مبل نشسته....
ویو نامجون
امروز دوباره رفتم بار و دیدم اون یارو که همیشه قمار میکنه هست . یادم میاد یکبار تا جای خونش دنبالش کردم و وقتی رسیدم،دیدم یک دختر خیلی کیوت از کنارم رد شد و به سمت اون مرد رفت...از اونجابه بعد فهمیدم یک دختره داره که دل بزرگترین مافیا آسیا رو برده......دیدم مست کرده و بهترین موقعیت بود برای قمار کردن پس رفتم سمتش
نامجون:میشه باهاتون قمار کنم؟
ب/ت(بابای ا/ت): حتما( با حالت مستی)
ب/ت ادامه میده:اگه من بردم .........پول بهم بده (پول زیادی در نظر بگیرین)
نامجون:باشه. منم اگه بردم ازت دخترت رو میگیرم.........ب/ت قبول میکنه.
نامجون تو ذهنش میگه:چه بابای ی غیرتی البته اون لیاقت دختر به این زیبایی رو نداره.......قمار تموم شد و من بردم و بهش گفتم
نامجون:کی میتونم بیان و دخترتون رو ببرم؟
ب/ت:همین الان
نامجون:پس عالی شد بیان بریم.......و رفتیم.
وقتی رسیدیم دخترش بیرون بود پس منتظر موندم طی این مدت اسمش رو پرسیدم و فهمیدم اسمش ا/ت است.همین طور تو فکر بودن با صدای باز شدن در به خودم اومدم و
خماری...
پارت اوله شرط نمیزارم
داستان قرار جالب بشه فک نکنید ساده اس....
سعی میکنم پارت ۲ رو هروقت شد بزارم
ویو ا/ت : میدونستم اینجا هم به من کار نمیدن . خب بزارین خودم رو معرفی کنم،اسم ا/ت هست یعنی هان ا/ت وقتی به دنیا اومدم مامانم مرد و بابام همش یا داره مست میکنه یا قمار میکنه
از کافه اومدم بیرون وچون بهم شغل نداده بودن خیلی عصبانی بودم و رفتم خونه ..... وقتی رسیدم در رو باز کردم و دیدم بابام با یک مرد رو مبل نشسته....
ویو نامجون
امروز دوباره رفتم بار و دیدم اون یارو که همیشه قمار میکنه هست . یادم میاد یکبار تا جای خونش دنبالش کردم و وقتی رسیدم،دیدم یک دختر خیلی کیوت از کنارم رد شد و به سمت اون مرد رفت...از اونجابه بعد فهمیدم یک دختره داره که دل بزرگترین مافیا آسیا رو برده......دیدم مست کرده و بهترین موقعیت بود برای قمار کردن پس رفتم سمتش
نامجون:میشه باهاتون قمار کنم؟
ب/ت(بابای ا/ت): حتما( با حالت مستی)
ب/ت ادامه میده:اگه من بردم .........پول بهم بده (پول زیادی در نظر بگیرین)
نامجون:باشه. منم اگه بردم ازت دخترت رو میگیرم.........ب/ت قبول میکنه.
نامجون تو ذهنش میگه:چه بابای ی غیرتی البته اون لیاقت دختر به این زیبایی رو نداره.......قمار تموم شد و من بردم و بهش گفتم
نامجون:کی میتونم بیان و دخترتون رو ببرم؟
ب/ت:همین الان
نامجون:پس عالی شد بیان بریم.......و رفتیم.
وقتی رسیدیم دخترش بیرون بود پس منتظر موندم طی این مدت اسمش رو پرسیدم و فهمیدم اسمش ا/ت است.همین طور تو فکر بودن با صدای باز شدن در به خودم اومدم و
خماری...
پارت اوله شرط نمیزارم
داستان قرار جالب بشه فک نکنید ساده اس....
سعی میکنم پارت ۲ رو هروقت شد بزارم
۲۴.۴k
۰۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.