یک تابستان صد خاطره
یک تابستان صد خاطره
پارت شش
ته:ا.ت
ا. ت:گفتم ببخشیدد
ته:بیا رل بزنیم
ا. ت:ها
ته:اره بیا رل بزنیم
ا. ت:اسکل نباش تهیونگ
ته:همین که گفتم
ا. ت:رسیدیم خدافظ
تهیونگ:بهش فکر کن
ا. ت با سرعت تمام میره داخل)
اوما:بلاخره
ا. ت:مامان پسرت ولم کرد
اوما:عی بچم واست غذا گذاشتم
ا. ت:کیمباب و رامیون دوکبوکی
اوما:میدونستم دوست داری
ا. ت:مرسی الان میام میخورم
میره تو اتاقش)
دفتر خاطراتش باز میکنه مینویسه:
امروز دو نفر بهم درخواست دادن
اعصابم نمیکشه نمیدونم باید چیکا کنم نمیدونم چه شکلی مدرسه رو ادامه بدم فقط میدونم که نمیتونم انتخاب کنم هوف نمیدونم ا. ت چند ساله داره اینو میخونه ولی وضعیت اونموقع چطوره فردا تولدمه و مامانم واسه فردا ناهار واسم کیک برنجی با گوشت خوک درست کرده چون گوشت خوک گرونه ا. ت امیدوارم بتونی مامان ساپورت کنی ا. ت اینده
فردا تو مدرسه
ا. ت چرتش برده )
بچه ها باهم:تولدت مبارک تولدت مبارک تولدته ا. ت تولدت مبارک
ا. ت:مرسی بچه ها سوپرایز شدم
رزا:عزیزم تولدت مبارک به مناسبت تولدت یه کیک کوچیک خریدیم
بیان:فردا هم کل روز بیرونیم
ا. ت:وای مرسی خیلی زحمت کشیدین
رزا:کاری نکردیم خوشکلم
تهیونگ:تولدت مبارک
ا. ت:اصن نمیدونم چی بگم فردا روز تولدمه و شما دقیقا واسه فردا برنامه چیدین مرسییییی
رزا:خاهش قشنگم
شوگا:زنگ خوردد
تو کلاس
تهیونگ در گوش رزا میگه:میخای پیش بغل دستیم بشینی( شوگا)
رزا:صد البته
ته:پس بزار منم پیش ا. ت بشینم
رزا:قبوله
ته:یجور ادا درار که تو میخای پیش شوگا بشینی
رزا:باشههه
تهیونگ میره میشینه سر میزش)
رزا:تهیونگ
ته:بله
رزا:میشه بشینم پیش شوگا
ته:من کجا بشینم
رزا به میز خودش اشاره میکنه)
ته:گیر اوردی
شوگا:تهه
ته:اوکی هوففف
رزا:مرسی 😔💅
تهیونگ میره میشینه)
معلم میاد)
بعد یک ساعت ا. ت خوابش میبره)
معلم:ا. ت ا. تت
تهیونگ دست ا. ت محکم فشار میده و جوابو واسش رو برگه مینویسه
ا. ت با عجله میگه:بله استاد
و به انگشت تهیونگ که به سمت جواب هست نگاه میکنه و جواب میده
ا. ت:مرسی
تهیونگ:فقط با مرسی
ا ت:پس چی
تهیونگ:ساعت چند بدنیا میای
ا. ت:5 صبح
تهیونگ:خب
ا.ت:خب
تهیونگ:برای تشکر ساعت چهار و نیم صبح میام دنبالت بریم غذا بخوریم
ا. ت:چی بلند
همه برمیگردن
ا. ت:هیچی نیست ادامه بدین
تهیونگ:اگه نیای به معلم میگم استا
ا. ت:صبر کن باشههه باشههه
تهیونگ:حالا شدی ا. ت خوب
ا. ت:پس اون موقع میام دم خونمون
ته:اوکی
ا ت:میبینمت
ته:وایسا من میرسونمت خونه
ا. ت:با چی
ته:با ماشین
ا. ت:ها
ته:اره ماشین اوردم میتونم برسونمت
ا.ت:ولیی
ته:تشکرع
ا. ت:هوف باشههه
میرن تو ماشین
ته:فکراتو کردی
ا. ت:چی
ته:رل بزنیم
ا. ت:قرار نبود فکر کنم
ته:کی گفته دقیقا قرار بود فک کنی
ا. ت:خب فک نکردم
ته:فک کن خببب
قسمت تموم
پارت شش
ته:ا.ت
ا. ت:گفتم ببخشیدد
ته:بیا رل بزنیم
ا. ت:ها
ته:اره بیا رل بزنیم
ا. ت:اسکل نباش تهیونگ
ته:همین که گفتم
ا. ت:رسیدیم خدافظ
تهیونگ:بهش فکر کن
ا. ت با سرعت تمام میره داخل)
اوما:بلاخره
ا. ت:مامان پسرت ولم کرد
اوما:عی بچم واست غذا گذاشتم
ا. ت:کیمباب و رامیون دوکبوکی
اوما:میدونستم دوست داری
ا. ت:مرسی الان میام میخورم
میره تو اتاقش)
دفتر خاطراتش باز میکنه مینویسه:
امروز دو نفر بهم درخواست دادن
اعصابم نمیکشه نمیدونم باید چیکا کنم نمیدونم چه شکلی مدرسه رو ادامه بدم فقط میدونم که نمیتونم انتخاب کنم هوف نمیدونم ا. ت چند ساله داره اینو میخونه ولی وضعیت اونموقع چطوره فردا تولدمه و مامانم واسه فردا ناهار واسم کیک برنجی با گوشت خوک درست کرده چون گوشت خوک گرونه ا. ت امیدوارم بتونی مامان ساپورت کنی ا. ت اینده
فردا تو مدرسه
ا. ت چرتش برده )
بچه ها باهم:تولدت مبارک تولدت مبارک تولدته ا. ت تولدت مبارک
ا. ت:مرسی بچه ها سوپرایز شدم
رزا:عزیزم تولدت مبارک به مناسبت تولدت یه کیک کوچیک خریدیم
بیان:فردا هم کل روز بیرونیم
ا. ت:وای مرسی خیلی زحمت کشیدین
رزا:کاری نکردیم خوشکلم
تهیونگ:تولدت مبارک
ا. ت:اصن نمیدونم چی بگم فردا روز تولدمه و شما دقیقا واسه فردا برنامه چیدین مرسییییی
رزا:خاهش قشنگم
شوگا:زنگ خوردد
تو کلاس
تهیونگ در گوش رزا میگه:میخای پیش بغل دستیم بشینی( شوگا)
رزا:صد البته
ته:پس بزار منم پیش ا. ت بشینم
رزا:قبوله
ته:یجور ادا درار که تو میخای پیش شوگا بشینی
رزا:باشههه
تهیونگ میره میشینه سر میزش)
رزا:تهیونگ
ته:بله
رزا:میشه بشینم پیش شوگا
ته:من کجا بشینم
رزا به میز خودش اشاره میکنه)
ته:گیر اوردی
شوگا:تهه
ته:اوکی هوففف
رزا:مرسی 😔💅
تهیونگ میره میشینه)
معلم میاد)
بعد یک ساعت ا. ت خوابش میبره)
معلم:ا. ت ا. تت
تهیونگ دست ا. ت محکم فشار میده و جوابو واسش رو برگه مینویسه
ا. ت با عجله میگه:بله استاد
و به انگشت تهیونگ که به سمت جواب هست نگاه میکنه و جواب میده
ا. ت:مرسی
تهیونگ:فقط با مرسی
ا ت:پس چی
تهیونگ:ساعت چند بدنیا میای
ا. ت:5 صبح
تهیونگ:خب
ا.ت:خب
تهیونگ:برای تشکر ساعت چهار و نیم صبح میام دنبالت بریم غذا بخوریم
ا. ت:چی بلند
همه برمیگردن
ا. ت:هیچی نیست ادامه بدین
تهیونگ:اگه نیای به معلم میگم استا
ا. ت:صبر کن باشههه باشههه
تهیونگ:حالا شدی ا. ت خوب
ا. ت:پس اون موقع میام دم خونمون
ته:اوکی
ا ت:میبینمت
ته:وایسا من میرسونمت خونه
ا. ت:با چی
ته:با ماشین
ا. ت:ها
ته:اره ماشین اوردم میتونم برسونمت
ا.ت:ولیی
ته:تشکرع
ا. ت:هوف باشههه
میرن تو ماشین
ته:فکراتو کردی
ا. ت:چی
ته:رل بزنیم
ا. ت:قرار نبود فکر کنم
ته:کی گفته دقیقا قرار بود فک کنی
ا. ت:خب فک نکردم
ته:فک کن خببب
قسمت تموم
۲.۶k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.